34سپس قلم و كاغذى مىطلبد و براى مردم كوفه نامهاى مىنويسد.
اكنون امام مىگويد: «بگوييد پسر عمويم، مسلم بن عقيل بيايد».
آيا مسلم بن عقيل را مىشناسى؟ او پسر عموى امام حسين عليه السلام است. مسلم، شخصى شجاع، قوّى و آگاه است و براى همين، امام حسين عليه السلام او را براى مأموريتى مهم انتخاب كرده است. 1امام به بزرگان كوفه رو مىكند و به آنها مىفرمايد: «من تصميم گرفتهام مسلم را به عنوان نمايندۀ خود به شهر شما بفرستم و از او خواستهام تا اوضاع آنجا را براى من گزارش كند.
وقتى گزارش مسلم به من برسد به سوى كوفه حركت خواهم كرد».
بزرگان كوفه بسيار خوشحال مىشوند و به همديگر تبريك مىگويند. آنها يقين دارند كه مسلم با استقبال باشكوه مردم روبهرو خواهد شد و بهترين گزارشها را براى امام حسين عليه السلام خواهد نوشت.
همسفرم! آيا دوست دارى قسمتى از نامۀ امام به مردم كوفه را برايت نقل كنم:
بسم اللّٰه الرحمن الرحيم: از حسين به مردم كوفه: من نامههاى شما را خواندم و دانستم كه مشتاق آمدن من هستيد. براى همين، پسر عمويم مسلم را نزد شما مىفرستم تا اوضاع شهر شما را بررسى كند. هرگاه او به من خبر دهد، به سوى شما خواهم آمد. 2امام، مسلم را در آغوش مىگيرد. صداى گريۀ امام بلند مىشود. مسلم نيز اشك مىريزد.
راز اين گريه چيست؟ سفر عشق براى مسلمآغاز شده است. 3امام نامه را به دست او مىدهد و دستانش را مىفشارد و مىفرمايد: «به كوفه رهسپار شو و ببين اوضاع مردم شهر چگونه است. اگر آن گونه بودند كه در نامهها نوشتهاند، به من خبر بده تا به سوى تو بيايم و در غير اين صورت، هر چه سريعتر به مكّه باز گرد». 4او نامه را مىگيرد و بر چشم مىگذارد و آخرين نگاه را به امام خويش مىنمايد و بعد از وداع با همسر و فرزندانش، به سوى كوفه حركت مىكند.
مسلم براى امنيّت بيشتر، تنها و از راههاى فرعى به سوى كوفه مىرود. چرا كه اگر او با