18يزيد را قبول كند». سپس يكى از نزديكان خود را مىفرستد تا امام حسين عليه السلام را به قصر بياورد. 1
شب از نيمه گذشته و فرستادۀ امير مدينه در جستوجوى امام حسين عليه السلام است. 2 او وارد كوچه بنىهاشم مىشود و به خانۀ امام مىرسد.
درِ خانه را مىزند و سراغ امام را مىگيرد.
امام، داخل خانه نيست. به راستى، كجا مىتوان او را پيدا كرد؟ مسجد پيامبر در شبهاى پايانى ماه رجب، صفاى خاصّى دارد و امام در مسجد پيامبر، مشغول عبادت است.
فرستادۀ امير مدينه، راهى مسجد پيامبر مىشود و پس از ورود به آن مكان مقدس، بدون درنگ نزد امام حسين عليه السلام مىرود. امام در گوشهاى از مسجد همراه عدّهاى از دوستان خود، نشسته است. فرستادۀ امير رو به امام حسين عليه السلام مىكند و مىگويد:
- اى حسين! امير مدينه شما را طلبيده است. 3- من به زودى پيش او مىآيم.
امام خطاب به اطرافيان خود مىفرمايد: «فكر مىكنيد چه شده است كه امير در اين نيمۀ شب، مرا طلبيده است. آيا تا به حال سابقه داشته است كه او نيمۀ شب، كسى را نزد خود فرا بخواند؟». همه در تعجّب هستند كه چه پيش آمده است.
امام مىفرمايد: «گمان مىكنم كه معاويه از دنيا رفته و امير مدينه مىخواهد قبل از آنكه اين خبر در مدينه پخش شود، از من بيعت بگيرد». 4آيا امام اين موقع شب، نزد امير مدينه خواهد رفت؟ نكند خطرى در كمين باشد؟ آيا معاويه از دنيا رفته است؟ آيا خلافت شوم يزيد آغاز شده است؟
يكى از اطرافيان امام از ايشان مىپرسد: «اگر امير مدينه شما را براى بيعت با يزيد خواسته باشد، آيا بيعت خواهى نمود؟»