88
2 . رسيدگى به شكايات؛ سوده يكى از زنان شجاع عرب در حضور معاويه، لب به مدح على عليه السلام گشود و گفت:
«روزى به شكايت از فرماندار، نزد ايشان رفتم، او نماز مىخواند، پس از نماز با مهربانى فرمود: حاجتى دارى؟ شكايت خود را گفتم. على عليه السلام گريه كرد و گفت:
خدايا! تو شاهدى كه من اينان را براى ظلم بر خلق تو نگماشتهام! آنگاه تكۀ پوستى برداشت و نامهاى نوشت و به من داد. اين نامه را به والى آن شهر رساندم. فرماندار اين نامه را خواند و دست از كار برداشت، در حالى كه از كار بركنار شده بود.» 13 . جنگهاى متوالى؛ در مدّت محدود حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام سه جنگ بزرگ بر آن حضرت تحميل گرديد:
جنگ جمل (ناكثين)؛ بنيانگذار اين جنگ، عايشه و ياران او، طلحه و زبير بودند كه جزو نخستين بيعت كنندگان با اميرالمؤمنين عليه السلام به شمار مىرفتند. اين نبرد، در سال 36 هجرى در بصره به وقوع پيوست و يك روز بيشتر طول نكشيد و على عليه السلام بعد از نصايح بسيار و اتمام حجّت و شروع جنگ توسط دشمن به دفاع پرداخت و اين فتنه را ريشه كن ساخت.
جنگ صفين (قاسطين)؛ شام يكى از استانهاى تحت حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام بود كه معاويه اعلام خود مختارى كرد و قصد تجزيۀ مملكت اسلامى را در سر مىپروراند. در بيست و دوم محرم سال 37 هجرى در منطقۀ صفّين اين نبرد به وقوع پيوست و با رشادتهاى مجاهدينى همچون مالك اشتر، مىرفت كه اين غائله نيز ريشهكن گردد ولى تزوير دشمن از يكسو و نابخردى بعضى از ياران از سوى ديگر، اين جنگ را متوقف كرد. معاويه با راهنمايى عمرو بن عاص، قرآنها را بر سر نيزهها بلند كرده، كوتهبينان را به ترديد انداختند و صلح را بر حضرتش تحميل كردند و همان ساده انديشان، شخصى همچون ابوموسى اشعرى را به داورى برگزيدند كه هيچيك از اين امور، مورد رضايت حضرت على عليه السلام نبود.
جنگ نهروان (مارقين)؛ اينان همان متعصبان بىرحم و كوردلى بودند كه از كثرت