34
شمارش حاجيان
روز نوزدهم، شش ساعت به صبح مانده راه افتاديم، اول سفيده به نماز افتاديم، زمين همه جا مثل راه سرخه 1 حصار كه مىرود به جاجرود. محمد امير حاج با آدمهاش پياده شدند، حجاج هم پياده شدند، نماز كردند. بعد حمل به حمل حاجىها را سياهه 2كردند، از كجاوه و سرنشين امسال وقت رفتن بيش از چهل كجاوه نبود، پيادهها را سوا كردند. بعد سرنشينها را پياده كردند، شمردند.
اين سانى است كه محمد امير خودش مىبيند، نمىتوانند حمله دارها زياد تقلب كنند، آن چه از سان بگذرانند مال محمد است، جزئى هم به حملهدارها قسمت مىدهند.
غروب آفتاب رسيديم به شن نرمى، منزل كرديم، كه ميخ چادر گير نمىكرد، باد مغربى، در گيلان باد زياد داشت، در زنجان و قزوين باد غاغازان مىگويند. در طهران باد شهريار در عربستان [باد] زياد مىآيد، بناى وزيدن گرفت كه چادر نگذاشت بزنيم، مگر چادرهاى كوچك زديم، آن شب شام و نان پخته نشد. هر كس دو سير نان خورد و البته يك سيرش شن بود.
بيستم ماه
بيستم ماه، نماز را خوانده راه افتاديم، تمام صحرا تپۀ شن بود. دو فرسخ كه آمديم، كوهى از شن دست راست جاده پيدا شد، [مانند] تپه كوه دماوند كوچكى از شن، تمام تپه، تپه از شن نرم كه نفود مىگويند، سمت شمال آن كوه [و] جبل بود، يكى هم سمت قبله و مغرب. آهوى زيادى در اين صحرا بود كه صبحها كنار جاده مردم مىديدند. روز پيش پانزده فرسخ راه آمده بوديم، شترها تمام روز راه رفته و شب گرسنه، و سرما شدت كرده، [بشكلى] كه آب خوب يخ كرده، به طريقى كه نصفه شب خواستم آب بخورم، كوزه تمامش يخ كرده بود، آب نداشت.