35امروز هم به قدر هفت و هشت فرسخ راه رفتيم، منزل كرديم، در زمين شن افتاديم، بعد از پياده شدن باد افتاد، هوا آرام شد، آب هم اين منزل نداشت، باز بوته اسكيل 1 و بوته، مثل منزل ديروز و اسم اين منزل صده 2 است.
گرگ و آهو
روز بيست و يكم، ذىالقعده، چهار ساعت به صبح مانده، راه افتاديم، تا وقت نماز صبح تمام زمينها شن نرم و بوتۀ اسكم. پيل و شور، تمام طرف شمال بوتهها گود گودِ كنده، جاى خوابيدن گرگ.
از محمد امير پرسيدم، گفت اين زمين آهوى زياد دارد. وسط چلّۀ كوچك كه حالا باشد آهو مىزايد، گرگها اين تپهها را پناه مىكنند، بچههاى آهوها را مىگيرند، دو منزل آن طرف صحراى صافى است، مىروند آن صحرا مىزايند، بچههاشان كه قدرى بزرگ شد، مىآيند، باز اين جا.
باز يك كوه كوچك مثل كوه دماوند از شن، دست راست پيدا شد. شش فرسخ كه آمديم از شن نرم بيرون آمديم، زمين سخت شد و ريگ مثل دامنۀ كوه كناره كرد و لُكه به لُكه تخته سنگ رويش، كمى ريگ، بعضى جاها سياه و بعضى جاها سنگش سرخ، بوتۀ اين زمين يوشن و شور كه مثل جاروب مىماند. نيم ساعت به غروب مانده، منزل كرديم.
لكن با اين شب، چهار شب بودكه به آب نرسيده بوديم. بيشتر مردم آب نداشتند، نه از براى خوردن، نه از براى شام و نان پختن.
تمام حمله دارها آدم فرستادند يك فرسخى، چاهى بود آب آوردند. از روزى كه از سماوات راه افتاده بوديم، تا امروز آب به اين خوبى نخورده بوديم.
قصبچۀ جبل
[روز] بيست و دوم، چهار ساعت و نيم به صبح مانده روانه شديم. طرف آبادى