29مشت با خاك به گوشه عباهاشان جمع مىكردند، يك معركهاى بود سر اين برنج و آرد كه بايد ديد. مثل اين كه با قرقره روى خرمن بريزد كه ما چاتمه 1 تفنگ را زده، اين پنج نفر يك دفعه شليك كرديم. دو نفر از ايشان غلتيد 2. باقى فرار نمودند. يك دفعه ديگر هم تفنگها را پر كرده، از عقب شان زديم، رفتند به جايى كه گلوله نمىرسيد و بنا به فحش دادن به زبان عربى [كردند]، ما برخاسته آمديم ميان تفنگچى[ها]، حضرات جمع شدند، متفق يك دفعه از چپ و راست هلهله كردند، يورش آوردند تا صد قدم فاصلۀ ما ماند، تير تفنگ به هم بسته صداى شليك بلند شد، چهار نفر عنيزه دو تا با تفنگ، دو تا با شمشير برهنه مىآمدند. در كمال جلادت 3، بوته بزرگى بود آن پيرمرد و كاكا، پشت آن بوته زانو زده نشسته، قريب به صد قدم كه رسيد، اين دو نفر تفنگ انداختند، يك نفر از آنها كه شمشير به دست او بود، گلوله به ميان شكمش خورد كه از پشت او به در رفت و از عقب باز يورش آوردند، اين كمترين بنده با تفنگچىها يورش برديم، از آن سمت محمد هم كمك از براى ما آمد. محمد هم با تفنگچىهاش آمدند. به قدر سه چهار دقيقه نزديك به هم، هلهله و صداى تفنگ بود، بحمداللّٰه آنها را برداشتيم عقب نشانديم. در اين بين به قدر سى چهل خانهوار رسيدند. آن چه از زن و مرد بود، هلهلهكنان زن و مردشان به كمك عنيزه آمدند.
يك قره كهر 4 سوار كه در دست نيزه داشت و [يك] پياده پوست آهو[پو]ش با تفنگ شش خان ميان آنها بود، كه پناه بر خدا، آن سوار اسب مىانداخت تا نزديك پياده، برمىگشت و آن تفنگچى مىدويد ميان ما و كجاوهها، پشت بوته بزرگى يا ماهورى مىخوابيد، ما را نشانه مىكرد، زياد دست و پاى مارا آن تفنگچى جمع كرده بود، پيغام كردم به محمد كه ماديان سوارىات را بده بياورند، اين تفنگچى كه تفنگش خالى شد، با