26سران غطفان را خواست و با آنان قرارداد بست كه يك سوم خرماى آن سال مدينه را بگيرند و با سپاه خود بازگشته و از جنگ با مسلمانان دست بكشند. هنوز قرارداد امضا نشده بود حضرت با سعد بن معاذ و سعد بن عباده مشورت كرد. آنان گفتند: اى رسول خدا! اگر اين دستور آسمانى است كه حتماً اجرا كنيد و اگر دستور آسمانى نيست ولى خودتان بدان مايل هستيد باز هم اجرا كنيد كه ما گوش به فرمانيم و اما اگر مشورت مىفرماييد پس براى آنان نزد ما جز شمشير چيز ديگرى نيست. پيامبر(ص) به سعد بن معاذ دستور داد نامه را پاره كند و او با آب دهان نوشتهها را محو نمود و سپس آن را پاره كرد.
برخى از محققان معاصر در صحت اين مطلب به اينگونه ترديد كرده و مسائلى را در استبعاد آن ذكر نمودهاند. به نظر مىرسد اصل داستان صحيح است ولى به گونهاى ديگر و آن اينكه درخواست اين مطلب از سوى قبيله غطفان بوده است نه از جانب پيغمبر. واقدى 483/2 نقل مىكند كه زبير بن باطا در ضمن سخنان خود كه تفاوت موقعيت بنىقريظه را با قريش بيان مىداشت گفت: غطفان از محمد خواستهاند كه مقدارى از محصول خرماى اوسيان را به آنان بدهد تا برگردند و محمد نپذيرفته و گفته است فقط شمشير بين ما حكمفرماست. با توجه به اينكه قبيله غطفان به گدايان عرب معروف بودند و در شدت فقر و تنگدستى بهسر مىبردند به احتمال زياد درخواست قسمتى از خرماى مدينه از سوى خود آنان بوده است.
ماجراى نعيم بن مسعود