23همانا صدايم گرفت از بس فرياد زدم آيا در بينشان مبارزى هست و من در جايگاهى از مبارزه ايستادهام كه قهرمانان سخت به وحشت مىافتند!
قمى 182/2 گويد: اميرالمؤمنين(ع) برخاست و از رسول خدا(ص) اجازه رفتن به ميدان خواست. حضرت فرمود: «نزديك من بيا». چون نزديك رفت عمامه از سر خويش برداشت و بر سر وى نهاد و شمشير خود، ذوالفقار را نيز به او داد. سپس دست به دعا برداشت و فرمود: «خدايا او را بر دشمن يارى فرما» و از خدا خواست تا وى را از هر جهت محافظت فرمايد. آنگاه به نقل طبرسى 194/ و ابن ابىالحديد 361/13 سخن مهم و تاريخى خود را درباره عظمت و اهميت اين نبرد چنين بيان داشت: «
بَرَزَ الإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ » تمامى ايمان در برابر تمامى كفر آشكار شد. ابن ابى الحديد 63/19 گويد: على(ع) هنگامى كه نزديك عمرو رسيد پاسخ رجز او را چنين داد:
لا تَعْجَلَنَّ فَقَدْ أَتا كَ مُجِيبُ صَوْتِكَ غَيْرَ عاجِز ذُو نِيَّةٍ وَ بَصِيرَةٍ يَرْجُو بِذاكَ نَجاةَ فائِز
شتاب مكن كه همانا پاسخدهنده بانگ تو با قدرت تمام به سويت آمد، كسى كه داراى هدف و بينش است و از اين نبرد اميد رستگارى دارد.
تزلزل عمرو
به روايت قمى 184/2 عمرو كه در جاهليت با ابوطالب دوست بود