32نوعى پيمان داشتند شيرخواره مىگرفتند. از اين روست كه به نقل استيعاب 84/4 ابوسفيانبن حارثبن عبدالمطلب نيز نزد حليمه شير خورده و حمزه(ع) نيز به گفته امتاع الاسماع 6/4 در بين طايفه بنى سعد شير نوشيده بود. وانگهى اعيان و اشراف مكه چنين نبودند كه نوزادان عزيز خود را به دايههاى ناشناخته بسپارند. پس اينكه حليمه مىگويد زنان طايفه بنىسعد سراغ شيرخوارگان خود رفتند، يعنى از همان ابتدا نزد طوايف و خانوادههاى آشناى خود رفتند نه اينكه نوزاد عبدالمطلب را به آنان عرضه كرده و آنان نپذيرفته باشند.
گزارش اين واقعه بدون پيرايه در مناقب ابنشهر آشوب 32/1 از زبان حليمه چنين آمده است: «خشكسالى در صحرا روى آورد و مشكلات ما را روانه شهر ساخت. من وارد مكه شدم، زنان قبيله سعد جلوتر از ما نزد شيرخوارهاىشان رفتند. من سراغ شيرخوارهاى را گرفتم مرا راهنمايى كردند نزد عبدالمطلب و گفتند او را نوزادى است كه نياز به دايه دارد. نزد او رفتم. گفت من كودك يتيمى دارم نامش محمد است. آنگاه وى را همراه خود به بيابان بردم».
ميرخواند در روضهالصفا 1055/3 از قول حليمه گويد كه هفت روز در مكه توقف كرديم و در اين ايام حضرت آمنه از غرايب و شگفتىهاى دوران حمل و هنگام ولادت فرزند خود سخن مىگفت.
خاطرات صحرا
گويند قبيله بنىسعد در منطقه حُنَين مىزيستند، فرزند عبدالله(ع) چندين سال در اين ديار بهسر برد. از همان لحظه كه حليمه او را تحويل