31
عَمَّنْ حَدّثَهُ عَنْهُ» كه معلوم نيست اين راوى چه كسى است. از نظر متن نيز داراى ايراد است، زيرا چگونه مى شود كه عبدالمطلب با آن شوكت و عظمت كه بزرگ مكه و قريش بهشمار مىآمد و صدها نفر فقير و درمانده سر سفره او غذا مىخوردند و به اصطلاح درِ خانهاش بر روى مستمندان و بينوايان باز بود، نتواند اندك هزينه شيرخوارگى نوه خود را بپردازد. و انگهى از نظر معنوى زنان باديهنشين بايد افتخار مىكردند كه دايه نوزاد بزرگترين شخصيت قريش باشند. از اينروست كه برخى از بزرگان اهل سنت به توجيه آن پرداختهاند .
حلبى 92/1 مىنويسد: «من به روايتى برنخوردم كه در آن ذكر شده باشد حليمه و ديگر دايهها به سبب فقر پيامبر، او را نپذيرفته باشند. از ابنحَجَر عَسْقَلانى استفتاء كردند و گفتند: برخى واعظان در منبر مطالبى را پيرامون ولادت رسول خدا نقل مىكنند كه موجب وهن آن حضرت است و با عظمت او سازگار نيست. نمونهاى از آن اينكه مىگويند هنگامى كه آن حضرت را به دايگان عرضه كردند آنان به لحاظ نداشتن مال از پذيرفتن او سرباز زدند. ابنحجر پاسخ داد: براى فرد هوشيار شايسته است كه آن بخش از خبر را كه موجب وهن و نقص اشخاص مىشود نقل نكند». مقصود ابن حجر اين است كه صدق آن قسمت خبر احراز نشده است.
نيز اينكه در بعضى نقلها از قول حليمه آمده است: « نِساءُ بَني سَعْدٍ سَبَقْنَ إِلى مَراضِعِهِنَّ » زنان بنىسعد جلوتر از ما نزد شيرخوارهاىشان رفتند، مىرساند كه معمولاً دايهها از خانوادههايى كه با آنان آشنايى و