30ب. فرزندان در صحرا شجاع، دلير و آزادفكر تربيت مىشدند.
ج. از آنجا كه عشاير بيابانگرد با بيگانه همنشينى نداشتند، زبانشان فصيحتر بود، از اين رو كودكان را به بيابان مىفرستادند تا زبان فصيح بياموزند. به روايت ابناسحاق 176/1 خود حضرت نيز به اين امر اشاره كرده و فرموده است:
«أَنَا أَعْرَبُكُم، أَنَا قَرَشِيٌّ وَاسْتُرْضِعْتُ فِي بَنِي سَعْدِ بْنِ بَكْرٍ».
من فصيحترين شما هستم، چون هم قريشى هستم و هم در قبيله بنىسعد شير خوردهام.
د. چون در شهر مكه وبا و ديگر بيمارىهاى واگير شيوع داشت، نوزادان را براى حفظ سلامت به صحرا مىفرستادند.
ابناسحاق 171/1 در خبرى ضعيف نقل مىكند كه حليمه سعديه گفت: در سالى كه ما دچار خشكسالى شده بوديم با زنان بنىسعد راهى مكه شديم تا نوزاد شيرخواره بگيريم. رسول خدا را به هر زنى از زنان بنىسعد كه عرضه مىكردند تا گفته مىشد يتيم است نمىپذيرفت، زيرا ما مىخواستيم از ناحيه پدر نوزاد به نوايى برسيم. هر يك از زنان بنىسعد كودكى براى شير دادن گرفتند جز من، چون خوش نداشتم بدون نوزاد برگردم رفتم همان كودك يتيم را گرفتم و تنها چيزى كه مرا به گرفتن او واداشت همان بود كه جز وى كودكى نيافتم.
اين گزارش از جهت سند و متن داراى اشكال است. اما از نظر سند راوى آن جَهْم بن ابىجَهْم است. ذَهَبى در ميزان الاعتدال 426/1 گويد: جَهْم بن ابىجَهْم كه در سند ابناسحاق واقع شده مجهول است و شناخته شده نيست. ضعف ديگر در سند مرسل بودن آن است كه مى گويد :«أَوْ