59در يكى از همين روزها شخصى به نام فداحسين را ديدم كه مىگفتند عالم شيعيان و از بستگان نزديك رهبر شيعيان پاكستان است. به مسجد او وارد شدم و خودم را معرفى كردم و گفتم: شما خجالت نمىكشيد كه حسين را كشتهايد و حال اينطور بر سر و سينه مىزنيد كه شما را ببخشد؟ گستاخى را به جايى رساندهايد كه به صحابۀ بزرگى همچون حضرت معاويه و فرزندش يزيد توهين مىكنيد و بدعتهاى زيادى در دين وارد كردهايد و همه كارهاى حرام خدا را حلال نمودهايد و...
با اينكه لحن گفتارم توهينآميز بود، ولى او با آرامش و طمأنينه و لطف و مهربانى رو به من كرد و گفت: برادرم! بر خودت مسلط باش و شمرده شمرده اشكالات را تكتك بگو تا ببينم من بايد به چه چيزى پاسخ بدهم؟
خودم را جمع و جور كردم وگفتم: چرا شما شيعيان دست از ايجاد تفرقه بين مسلمانان بر نمىداريد و همواره اين شما بوديد كه اولين اختلاف را با عقيده به امامت على در امت ايجاد كردهايد و امروزه نيز، با بيان تاريخ راست و دروغ صدر اسلام و ماجراى حسين به اختلافات دامن مىزنيد.
گفت: آيا به نظر شما هر آنچه در تاريخ آمده دروغ است.
گفتم: اغلب آنها دروغ است؛ زيرا اغلب آنچه