65انتهاى اردو را كه تخميناً مسافت چهار فرسخ را ممتداً و متوالياً داشتند مواظب بودند و به نحوى اهتمام در حفظ شؤونات حاج به واسطۀ توصيه امير حاج داشتند كه احدى از حكام و جمَال آدم خوار حاجى كُش كه در خون خوردن حاج آنى منفك نيستند، قدرت به حركت چشم به حاج نداشتند. چه قدر بر خصوص شخص ما در چنان معبر خطير مهلك كه در كجاوه قرار داشتيم راحت و خوش گشت. اوّلاً از صبح تا زمان نزول از شتر در ميان كجاوه پردهدار به راحت مىغنوديم. گاهى خواب و زمانى بيدار، لوازم اكل و شُرب همگى در كجاوه به قدر ضرورت حاضر. حكام وجلودار هم دقيقهاى از شتر و كجاوه غافل نبودند. در كمال اقتدار، وقت وقوف، ما را در [45] جلوى چادر به آرامى از كجاوه فرود مىآوردند و در منزل قرار مىگرفتيم و ابداً تشويش بار احمال نداشتيم. حتى هيزم طبخ ما را هم حاضر مىكردند و چادر مبال هم در پهلوى چادر منزل زده شده بود و دينارى هم كسى از ما مطالبه مخارج و شلتباقائيه كه رسم بود نمىكرد.
بالجمله، آن شب را شكوه قافله و كثرت حاج بر ما چندان معلوم نشد. صبح روز جمعه 23 كه از احد، از راه شرقى حركت نموديم. آن وقت اجلال امراى قافله و امراى [ديگر] مشهود گرديد. مخصوصاً تشخص امير حاج كه شخصاً به علاوه از عساكر و استعداد دولتى دو هزار سوار عرب از خودش داشت كه تماماً مسلح سوار بر شتران ذلول سفيد برق رفتار به طريق نظامى با طبل و مُزيك راه ميرفتند و هالهوار اطراف حاج را داشتند. تخت روان امير را شش قاطر مى كشيد و