66مزيد اعتبار قافله و اطمينان آن پاشاه مصرى بود كه به همراه حمل امّ المؤمنين آمده و اين دو محمل اسباب مصاحبت اين دو رييس معتبر و عساكر عثمانى شده بودند كه اين همه پيرايه و اعتبار و ازدحام و اطمينان قافله را باعث همراهى آن دو حمل شده بود. به علاوه جناب حاجى ملك تجار مازندرانى عاملى به جلال و تشخص حركت كرد كه مورث افتخار تمام حاج ايرانى شد و اين قافله كذايى كه تقريباً از حد هزار متجاوز بودند با آن همه اسباب اعتبار در كمال آرامى و وقار به راه مىرفتند. مع هذا از وحشت قهريه آن بيابان قفر هولناك غير معمورۀ بى آب سنگستان كه به غير از وحشت مغيلان چيزى به نظر نمىآمد. حتى پرنده ديده نمىشد. از ترس اعراب حربى انسان طبعاً در هراس بود. تا آن كه بعد از پيمودن چهار فرسخ تمام، عصر ضيقى در يك بيابان بيآب افتاديم. شب را در آنجا بيتوته نموديم. فردا بعد از طى نمودن شش فرسخ، دو ساعت مانده بود به غروب شب يكشنبه 20 ذى قعده رسيديم به منزل هجرى يك قطعه سنگستان ضيق مسطح، واقعه در بين چهار كوه [46 ] از چهار طرف كه راهش منحصر بود به يك خط درۀ باريك پر خار و در دوازده فرسخى مدينه واقع به اردوى منصوره افتاديم در حالتى كه آب قافله به كلى تمام شده بود. بعد از ورود به آن مكان چه نيكو جايى كه در چنان سنگلاخى كه عقل مبهوت بود قرب پنجاه چاه مصنوع آبى متوالياً كه هر يك بيست قدم با ديگرى فاصله داشتند كه آب بسيار صاف زلال شيرين از همه آنها مىجوشيد و بالا مىآمد و چندان عمقى هم نداشتند. تمام اردو در عرض يك ساعت از آب مستغنى شدند و فى الواقع همه را احياء كرد