64امام زمان - عليه السلام - و همّت جناب حاجى باشى چنان كه سابقاً اشاره كردم از راه شرقى به يك خوشى به مكه آمديم كه ابداً معناى ناامنى و تشنگى كه از لوازم ذاتيه آن راه بود حتى صدمات ديگر و مخارجات قهريه را تا مكه به هيچ وجه نفهميديم. بنده و مرحوم حاجى واعظ در كجاوه قرار داشتيم. رفقاى ديگر سرنشين. يك شتر مخصوص حمل آب ما بود. شش نفر جَمّال و حكام داشتيم. وقتى كه خواستيم در روز پنج شنبه 24 از مدينه حركت كنيم آن شب را فرّاشان حرم در ساعت پنج و شش از شب گذشته با چوب و تازيانه و خنجر مانند اجل در منازل سادات نخاوله به بالين چادر حاج آمده از هر نفرى يك مجيدى و نيم [44] گرفتند و رفتند. بالجمله پس از اين كه با حجاج ثمانيه به صحابت دو محمل معتبر يكى شامى و يكى مصرى به امارت پسر با شرف شريف مكه وقت ظهر روز پنج شنبه 22 ذى قعده از مدينه طيبه به عزم مكه مكرمه حركت نموديم. دوساعت مانده بود به غروب كه در كنار مرقد مطهّر حضرت حمزه- عليه السلام - در صحراى احد اردو افتاد. يك فرسخ در يك فرسخ را اردو گرفت. چنان نظم اردو برقرار و كشيكچيان از تمام اطراف مواظب بودند كه پرنده را عبور به اردوى حاج ممكن نبود، چه رسد به انسان.
تا صبح، مشاعلِ در دم خيام حاج، مشتعل و شليك توپ پياپى. هنگام رحيل شليك توپ مىشد. وقت سكون هم كذلك. بعد از حركت هم مشعلچيان تا طلوع آفتاب مشعل در جلو اردو مىكشيدند. عساكر منصورۀ عثمانى كه قرب شش هزار قاطر سوار با شش عراده توپ شربنل و مسلسل و قورخانه از زمان رحيل تا وقوف از ابتدا تا