8
فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا...
رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِيهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّٰهِ
(نور: 36 و 37)
مردانى را معرفى مىكند كه ياد محبوب و معشوق را هرگز فداى تجارت و خريد و فروش و هوسهاى دنيا نمىكنند. يعنى جلوهها و جاذبههاى دنيا كوچكتر از آن است كه به ياد معشوقشان تنه زند.
در پرتو انس با معشوق حقيقى دلها يعنى خداوند است كه يوسف تمام گرفتارىهاى خود را به واسطه آن فراموش كرد. در تفسير برهان آمده آنگاه كه يوسف به چاه افتاد و شكوهاى به جبرئيل كرد، جبرئيل دعايى را به او تعليم داد كه بعضى از مدلول آن چنين است: خدايا محبت خود را به گونهاى در قلبم جاى ده،
«حتى لا يكون لي همّ و شُغل سِواك.»؛ (به هيچ چيز اهتمام نداشته باشم و مشغلهاى جز ياد تو برايم نباشد)، و اين همان است كه امام كاظم(ع)در زندان سندى بن شاهك شكر مىكند و عرض مىكند: خدايا خود مىدانستى كه موسى از تو مكان خلوتى مىخواست كه به راز و نياز با تو مشغول گردد، اينك ممنونتم كه چنين مكانى را مرحمت كردى.
اميرالمؤمنين(ع)در نجواى عشق با محبوبش به جايى مىرسد كه گوشش نمىشنيد و چشمش نمىديد و زمين و آسمان دنيا و مافيها از خاطرش فراموش مىشد و با تمام وجود توجه خود را به مبدأ حقيقت معطوف مىداشت؛ لذا در يكى از جنگها تيرى به پايش فرو رفته بود و به