26خواست تا جعبه را تعقيب كند و از جايى كه موسى(ع) فرود مىآيد او را مطلع سازد) و نيل صندوق را به سوى كاخ فرعون برد و گماشتگان فرعون به سوى كاخ آمدند و خبر رسيدن صندوق را دادند. همسر فرعون با عجله خود را به صندوق رساند، آن را در بين دو دستش گرفت و در آن را گشود و صورت نورانى كودك را ديد.
خداوند مهر اين كودك را در دل همسر فرعون افكند. چون فرعون كودك را ديد. دستور داد تا او را بكشند.
فرعون و همسرش صاحب فرزند نمىشدند و اين از تقدير الهى بود كه موسى(ع) را به دستان پر مهر آسيه برساند. آسيه با التماس از فرعون خواست اين كار را نكند و به او گفت: «او را نگه داريم، او نور چشم من و تو خواهد بود و زندگى ما را پر از شادى خواهد نمود». فرعون گفت: «شايد تو موافق اين كار باشى، ولى من موافق نيستم و هيچ احتياجى به او ندارم». همسر فرعون گفت: «ما مىتوانيم او را به فرزندى بپذيريم و از او منتفع شويم». و به درستى كه موسى(ع) به او نفع رساند، هم در دنيا كه او را به راه راست هدايت نمود و هم در آخرت كه او را در بهشت جاى داد.
زمانى كه مادر موسى(ع) از خواب برخاست و ديد كه اثرى از طناب نيست، سر و صورت خود را خراشيد و ناله و زارى بسيار كرد، تا اينكه خداوند به او الهام فرمود كه زياده زارى و ناله نكند و صبر پيشه نمايد، زيرا خداوند آنچه را از او برده، بهسويش بازمىگرداند.