27يوكابد به دخترش گفت به دنبال كودك برو و خبرى از او برايم بياور.
به درخواست همسر فرعون، موسى(ع) در كاخ فرعون ماند و آسيه نام كودك را «موسى» يعنى از آب گرفته شده، نهاد. آنها براى موسى(ع) دايه آوردند تا او را شير دهد، اما موسى(ع)، شير هيچكدام از دايهها را نخورد. آسيه تمامى قابلهها و زنان دربار را به بازار فرستاد، تا كسى را بيابند تا موسى را شير دهد. خواهر موسى كه در بازار بود، سخن آنها را شنيد و خطاب به آنها گفت: «آيا مىخواهيد شما را به خانوادهاى معرفى كنم كه بتوانند دايگى كودك را بپذيرند»، (ولى نگفت كه كودك و مادرش را مىشناسد). آنها پذيرفتند و همراه خواهر موسى(ع) رفتند. خواهر موسى(ع)، جريان را به مادرش گفت. يوكابد بسيار شادمان شد.
يكى از خدمهها به قصر، نزد آسيه رفت و گفت: «كسى را يافتيم كه بتواند كودك را شير دهد»، آسيه هم مادر موسى(ع) را به قصر دعوت كرد. يوكابد، موسى(ع) را در آغوش گرفت و او را به سينهاش چسباند، كودك پستان مادر را به دهان گرفت و فرياد شادى در قصر برخاست. يوكابد در دل، خدا را شكر كرد كه باز هم كودكش را به او بازگرداند. آسيه از مادر موسى(ع) خواست تا لطف كرده، دايگى كودك را بپذيرد و به موسى شير دهد و بسيار به مادر موسى(ع) احترام كرد.
يوكابد براى آنكه آنها شك نكنند، با بىميلى گفت: «من، همسر و