91«اللّهمّ إنّهم حُفَاةٌ فاحْمِلْهُمْ و عُرَاةٌ فاكْسُهم و جِياعٌ فَأَشْبِعْهُمْ و عالةٌ فأغنِهم من فضلك...».
مردمى كه با چنين وضعيّتى مورد توصيف قرار مىگيرند، پيداست همۀ امكانات مادّيشان را در راه «ايمان به خدا» و شوق به «حبّ پيامبر خدا» از دست دادهاند. واقعيّت اين بود كه قريشيان چيزى براى دنياى اين مردمان باقى ننهاده بودند. با تكجامهاى كه در بر كرده بودند، خود را از زير ستم و فشار اشراف قريش رهانيده و به آن سوى حجاز يعنى يثرب رسانيده بودند؛ تا در آنجا به «حيات معنوى» خود ادامه دهند. مردمانى كه مستحقّ دعا و نيايشِ منقول از پيامبر صلى الله عليه و آله هستند، كدامين ساز و برگ نظامى را در اختيار داشتند كه قرنهاست مورّخان و مبلّغان، متأثّر ازحكومتهاى جنگجوى خود، از واقعۀ بدر، يك «جنگ مسلمانى» و «يك بسيج و تدارك نظامى اسلام، عليه كفر» ساختهاند؟
مهمتر آنكه اگر آنها نه به قصد احقاق حق بل به نيّت آزار و اذيّت و يا عرض اندام با آخرين توان در برابر اشرافيت لجامگسيختۀ عربِ مكّىتبار، خارج شده بودند، چگونه مىتوان اين سند تاريخى را فهميد و فهماند؟ توجّه كنيد:
سند شمارۀ 3 :
«از ابن ابىسبره هم شنيدم كه مىگفت:
از صالح بن كيسان شنيده است كه وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله عازم نبرد بدر شدند، شمشيرى همراه نداشتند»!
«...خرج رسول اللّٰه يوم بدر، و ما معه سيف». 1اگر قريش، آن همه تداركات را به نام «دفاع از كاروانِ خويش» راه مىاندازد (در حالى كه نقشۀ اساسى آنان، نابودى مسلمانان بود) محمّد صلى الله عليه و آله حتّى شمشيرى همراه نداشته است؛ چه رسد كه قصد قتال، غزوه، حرب يا ديگر اسامى و اصطلاحاتى را داشته باشد كه سعى دارد سايۀ ابهام بر سيرۀ واقعى محمّد صلى الله عليه و آله بيندازد؛ تا شايد روند ستيزه جويانۀ طوايف