68رفت و مورّخان به غلط آن را جنگ يا غزوۀ ابواء خواندهاند، رفتار او به صلح و آشتى منتهى نشد و مخشي بن عمرو رياست قبيله با پيامبر صلحنامهاى را براى يك زندگى دور از كينه توزىهاى قبيلهاى امضا نكرد؟
آيا در واقعۀ بواط و ذوالعشيره، پيامبر با «بنو مُدلج» و همپيمانان ايشان از قبيلۀ «بنوضمره» مصالحه ننمود. آيا در اين سه واقعه يعنى ابواء، بواط و ذوالعشيره، يك قطره خون از انسانى به زمين ريخت؟
آيا قبل از اين حوادث، در مأموريّت جداگانه، حمزة بن عبدالمطلب همراه با سى سوار به سرزمين جهينه نرفت و با وساطت مجدي بن عمرو جُهَنى از وقوع هر حادثهاى با ابوجهل بن هشام جلوگيرى به عمل نيامد؟
و آيا در مأموريت عبداللّٰه بن جحش به نخله، محمَّد صلى الله عليه و آله از اشتباه قتل حضرمى متأثّر نشد؟
چگونه مىتوان با اين زمينههاى تاريخى، آن هم بعد از هجرت، قصد پيامبر صلى الله عليه و آله را در حركت به سوى كاروان ابوسفيان، سلطهگرايى و هجوم و غارت تلقّى نمود؟
اگر محمّد صلى الله عليه و آله ، اموال مشركان را براى مسلمانان حلال مىدانست، چطور به ابو العاص بن الربيع اجازه مىدهد كه به مكّه رود و اموال امانتى مشركان كينهتوز را به صحّت و درستى به صاحبانشان بازگرداند و حساب مشركان را تصفيه كند و پس از اداء دَين، به مدينه باز گردد و راه مسلمانى خود را پى گيرد؟ 1بر اين اساس نگارنده در پژوهشهاى خود به اين نتيجه رسيد كه در صورتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان، به كاروان ابوسفيان دسترسى پيدا مىكردند، مىتوان قبول كرد كه اين امر مىتوانست موجب صلح بين قريشِ ستمگر، شهوتران و مدّعىِ نظام كهن جاهلى، با مسلمانان بلندانديش، ستمديده و غريب در مدينه گردد. قريش به خاطر منافع خود و مسلمانان به اعتبار ايمان و اعتقاد به حرمت انسان، به انعقاد صلحنامه و يا آشتى مسالمتآميز براى رعايت حقوق پيروان مذاهب يكتاپرستى و بازگرداندن حقوق از