59را روانه مىكرد و مىگفت: «اشرق ثبير كيما نغير» ؛ «اى كوه ثبير، بتاب تا ما كوچ كنيم.»
و نيز مىگويد: حسن بن حسين ازدى از ابوعبداللّٰه بن اعرابى از هشام بن كلبى، از پدرش، حديثى چون احاديث قبلى نقل كرده و افزوده است: كرب بن صفوان بن شحنة بن عطارد جلوى راه را مىگرفت و نمىگذاشت تا پيش از غروب آفتاب كسى از عرفات خارج شود و كرب بن صفوان اجازه كوچ مردم در عرفه را در اختيار داشت. آنها در آن جا توقف مىكردند، حال آن كه پيش از آن با اين كار آشنايى نداشتند، آنها در آن جا اقامت مىكردند و به پدران خويش و به كارهاى خود افتخار مىكردند و به دنبال منافع دنيايى خود بودند و به همين علت بود كه خداوند عزّ وجلّ در اين آيه مىگويد: «اشرق ثبير كيما تعير» ؛ پروردگارا! من رهرو راه قريش هستم، خداوندا! حق را بر ما روشن كن.
سپس مىگفت: خداوندا! ميان زنان ما سازش و صلح و ميان دشمنانمان دشمنى برقرار كن و دارايى و ثروت ما را در ميان گشادهدستان قرارده. آن گاه سوار بر اسب از مزدلفه به سوى منا سرازير مىشد.
در يكى از سالها طايفۀ حمير درخواست اجازهدارى از ابوسياره كردند و به او گفتند: در اين مورد، ما اولى هستيم، گفت: شما دروغ مىگوييد. به آيين و عادات و دين من، دروغ بستهايد. اين كار را ما از روز نخست مقرّر داشتيم و همۀ اعراب به ما اقتدا كردند و پيرو ما شدند و اين ميراثى است كه از پدرانمان به ما رسيده است. مقرراتى است كه ما به آن مشروعيت و حرمت بخشيدهايم. ولى آنها سخنانش را نپذيرفتند و لگام اسب او را گرفتند. ابوسياره گفت: اى خاندان قيس، به يارىام بشتابيد. ولى در آن جا شمار زيادى از خاندان قيس حضور نداشت. گفت: اى خاندان مُضَر! بشتابيد.. در اين هنگام بنىاسد ابن خزيمه و بنىكنانه به سوى وى آمدند و او را نجات دادند و سوار بر الاغش كردند و اندكاندك پيرامون او جمع شدند و مىخواندند:
نحن دفعنا عن أبىسياره
ذوالإصبع عدوانى مىگويد: بعضى از عربها بنا به سنت اجتماعى، اجازهدار حج بودند. وقتى مردم به منا مىرسند، مردى به نام صوفه كه عهدهدار صدقات كعبه بود در منى در ميان آنها برمىخاست و به جمع صدقات و هداياى كعبه مىپرداخت. كسى كه مردم را كوچ مىداد ثور بن اصغر از سوى صوفه بود كه وقتى مردم از ابطح مىگذشتند، خاندان كنده و بكر بن وائل را گردهم مىآورد و از آن جا به سوى كعبه كوچ مىداد.
شاعر در اين باره مىگويد:
وكندة إذ ترعى عشية حجّنا
يجيز بها حجّاج بكر بن وائل
ذوالإصبع همچنين مىگويد: اجازه كوچ حاجيان همچنان با ابوسياره بود تا اين كه به قصى بن كلاب رسيد. وى در ادامه مىگويد: «وقتى مردم را تا ابطح رهنمون مىشود، خاندان كنده با بكر بن وائل گرد هم مىآيند و از آن جا با هم رهسپار مىشوند»، اين مطلب را جز در اين جا نديدهام. همچنين مطالبى چون «اشرق ثبير كيما تعير» و نيز داستان ابوسياره با حِمْيَرىها و چند مورد ديگر را نيز جز در اين خبر در جايى نديدهام و بعيد نيست كه به همين صورت اتفاق افتاده باشد. از طرفى، اين سخن كه: «در ميان مردم اجازۀ كوچ دادن همچنان با ابوسياره بود تا اين كه به قصىّ بن كلاب رسيد» جاى تأمل دارد؛ زيرا ابوسياره در دوران اسلام اين وظيفه را برعهده داشت. و بنا به گفتۀ ابن اسحاق و ديگر مورّخان، او اجازهدار مردم در مزدلفه بود و فاصله ظهور اسلام تا زمان قصى بن كلاب، فاصلهاى طولانى بوده است. 1فاكهى نيز خبرى نقل كرده كه با اين مطلب تعارض دارد. او مىگويد: ابويقطان، در نقل قول حمزة بن حسن اصفهانى، اين عبارت را آورده است:
«لاهم إنّي تابع تباعه » 2