13پس از آن، براى مدتى از ايشان دور بود و در مرتبۀ سوم زمانى آمد كه اسماعيل زير درختى نزديك زمزم مشغول تراشيدن تيرى براى خود بود. با ديدن يكديگر، رسم پدر و فرزندى بهجا آوردند، آن گاه ابراهيم عليه السلام گفت: اى اسماعيل، خداوند متعال مرا فرمانى داده است. گفت: هر فرمانى كه خدا داده، انجام ده. ابراهيم عليه السلام گفت: يارىام مىكنى؟ اسماعيل پاسخ داد: آرى، يارىات مىكنم و ابراهيم گفت: خداوند به من فرمان داده است كه در اينجا خانهاى بسازم (و اشاره به پشتهاى كرد.) ابراهيم به كمك اسماعيل پايههاى خانۀ كعبه را بنا نهاد. اسماعيل سنگها را مىآورد و ابراهيم روى هم مىگذاشت تا اين كه ديوارهاى كعبه بالا آمد و ابراهيم سنگى (مقام ابراهيم) را آورد و زير پايش نهاد و روى آن سنگ ايستاد و اسماعيل سنگها را به دستش مىرساند و ابراهيم به كار خود ادامه داد. درآنحال هردو مىگفتند:
رَبَّنٰا تَقَبَّلْ مِنّٰا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ 1
«پروردگارا! (اين عمل را) از ما بپذير كه تو شنوا و دانايى.»
در اخبار وارده در اين باره، مطالبى متفاوت با آنچه نقل شد، ديدهام كه برخى، نكات مبهم مطرح شده در اين خبر را توضيح مىدهد و روشن مىسازد و لذا چنين به نظرم رسيد كه اين موارد را نيز به دليل فايدهاى كه دارد، ذكر كنم.
از جمله موارد متفاوت آن است كه فاكهى از طريق واقدى از ابوجهم بن حذيفه ، در خبرى دربارۀ آمدن ابراهيم نزد اسماعيل عليهما السلام مىگويد: «ابراهيم به محل حِجْر آمد و هاجر و اسماعيل را در آنجا گذاشت و به هاجر دستور داد تا در آنجا براى خود سايبانى بهپا كند.»
ازرقى نيز به نقل از ابن اسحاق خبرى به همين مضمون آورده، مىگويد: «ابراهيم به محل حِجْر آمد و آندو را در آنجا اسكان داد و به هاجر دستور داد تا در آنجا سايبانى بهپا