54اما آبادى آن به قدر«بادكوبه»نيست،«بادكوبه»آبادتر و بزرگتر است، و دكاكين آن پر متاعتر 1 است، كليساهاى بزرگ غريب دارد، در اينجا دو اطاق از مهمانخانه نزديك راه آهن گرفتيم، اگرچه خوب نيست، اما بهتر از«بادكوبه»است،«حاجى قاسم عرب»هم از «بادكوبه»همراه ما است، از«تازه شهر»سه روز پيشتر از ما، با بيست سى نفر«حاجى مشهدى»و«نيشابورى»حركت كرده بود، چون با كشتى تجارتى آمده بود، سه روز در دريا معطل شده بودند، خيلى هم بد گذشته بود، هنوز كه چهار روز است به حال نيامدهاند.
توقف در باطوم
روز جمعه بيست و دوّم در«باطوم»توقف كردم، حمام رفتم، حمام نمره خيلى خوب بود، يك منات در نيم ساعت اجرت حمّام دادم، آخر هم در پاك بودن ترديد دارم.
روز شنبه بيست و سيّم هم، در«باطوم»متوقف بودم، شب شنبه دو ساعت از شب گذشته،«حاجى ميرزا موسى اروميهاى»و«فضل اللّٰه خان»پسر«ميرزا ابوالحسن»مستشار دفتر«خراسان»، كه هر دو عاقل و نوكر«شيخ احمد تاجر يزدى»كه بسيار آدم خوبى است، به احوال پرسى آمده و معذرت خواستند كه«جناب آقا شيخ احمد»، السّاعه شنيدهاند كه شما آمدهايد و حالا هم قنسول آنجا است، ان شاء اللّٰه فردا صبح خواهند آمد، معذرت خواستم، چايى خورده رفتند.
صبحى دو و نيم از آفتاب گذشته،«جناب آقا شيخ احمد»و«حاجى ميرزا موسى» آمدند،«شيخ احمد»اسماً يزدى است، اما رسماً اهل فرنگ شده، و با ريش تراشيده، دستمال گردن، ليكن در اخلاق بسيار آدم خوبى بود، ساعتى توقف كرد، چايى و شيرينى آوردند صرف شده، خيلى معذرت خواست كه دير خبر شدم، و از منزل ما تكذيب كرد و ما را به اصرار زياد دعوت به منزل خود كرده، ما هم قبول كرده، خود او به خانه رفت و «حاجى ميرزا موسى»را نزد ما گذاشت.