55
منزل شيخ احمد
به فاصلۀ ربع ساعت دو فايتون، يكى حقير و«حاجى ميرزا موسى»و يكى هم دو نفر از زنها نشسته، رفتيم منزل«آقا شيخ احمد»، منزل كرايهاى داشت، به سالى نهصد منات كرايه كرده بود، به تازهگى منزلى خريده است، بيست و هفت هزار منات كه تعمير مىكنند و دو سه ماه ديگر به منزل خود خواهد رفت، برادرش«شيخ عبدالباقى»در «سمرقند»است، تجارت اين دو برادر چايى امانت فروشى است، دستگاه و منزلى خيلى مرتب داشت و هفت اطاق، يكى دفتر تجارتى و تالارى براى مهمان، و پنج ديگر اطاقهاى خواب و خوردنگاهِ او بود، نيم تختهاى خوب، صندلىهاى قشنگ، ميزهاى خوب، همه چيزِ خوب داشت، خواهر و برادرى هم روس، هر دو جوان و هر دو خوشكل، خدمتكار داشت، به هر كدامى ماهى دوازده منات مواجب مىدهد، خيلى خوب و زرنگ بودند، تا عصرى دو ساعت به غروب مانده در منزل او بوديم، نهار صرف كرديم، چون اهل و عيال نداشت، زنها نماندند، و دوباره به هزار زحمت«حاجى شيخ»را راضى كرده، آنها رفتند به همان مهمانخانه، و حقير ماندم و با«شيخ»رفتيم بازار قدرى گردش كرديم.
«باطوم»خيلى خوشكل و خوش خيابان است، اما«بادكوبه»آبادتر است، در بيست و پنج سال قبل«دولت روس»اين بندر و مبلغى از«خاك عثمانى»را به جنگ تصرف كرده است، و از آن وقت به بعد اين آبادى به هم رسيده است، منازل و عمارات خوب ساختهاند، بانكى از دولت مخصوصاً تشكيل كردهاند، براى آبادى شهر، كه مثلاً كسى منزلى مىسازد، سى هزار منات، آن وقت بيست هزار منات بانك به او قرض مىدهد بيست ساله، از قرار تومانى يك شاهى پول«ايران»، كه صدى در سال شش باشد، و سالى هزار منات با نزول مىگيرد، سر بيست سال وجه داده شده و منزل مال صاحب منزل است.
سه چهار كليساى بزرگ خوب از خارج ديدم، اما ميان كليسا نرفتم، يك روى شوى خيلى خوب، پنجاه منات خريدم، دادم جعبه بسازند، و«آقا شيخ احمد»بفرستند«مشهد»، نزد بنده زاده«ميرزا علىنقى»، آدرس او را هم نوشتم دادم، كرايه را گفت، بعد از تحويل