14
بُدى اهلش ز خواهر مهربانتر
چه خواهر بل ز مادر جانفشانتر
چو توأم ديدم آن را با صفاهان
روان شد اشك خونينم ز چشمان
وطن آمد به ياد من در آن روز
كشيدم از جگر آه جهانسوز
ز فرزندان و خويشان ياد كردم
چو نى ناليدم و فرياد كردم
اين ياد از اصفهان،ياد از وطن اوست و او را به ياد فرزندان و خويشان مىاندازد و از صبا مىخواهد تا پيام او را به فرزندانش برساند:
بگو تا كى كشم هجران خوشان
بگو تا كى شوم محروم از ايشان
خبر بر اى نسيم مهربانى
به سوى اصفهان تا مىتوانى
به فرزندان من گو كاى عزيزان
چه سازيد از فراغم در صفاهان
به هر حال از اين اشعار،مىتوان تا اندازهاى با زندگى اين زن فرخيختۀ دورۀ صفوى آشنا شد.با خواندن اشعار وى، مىتوان روحيات او را نيز تا اندازهاى دريافت.
گفتنى است با توجه به اشارۀ وى به آقا كمال،خزانهدار شاه سلطان حسين،مىتوان به حدس قوى گفت كه وى در اواخر عهد صفوى،يا به عبارت بهتر،در نيمۀ نخست قرن دوازدهم هجرى زندگى مىكرده است.
3-دربارۀ اين مثنوى
اشعار وى با سادگى و روانى هر چه تمام سروده شده و از نظر قواعد شعرى،كمترين مشكلى ندارد.تنها گاه به دليل ياد از نام شهرها،مشكل سلاست دارد كه با توجه به ضرورت ياد از نام شهرها،چنين امرى به راحتى قابل بخشودگى است.تا آنجا كه جستجو شد،از دورۀ صفوى سفرنامۀ خاصى را نمىشناسيم 1،به همين دليل بايد متن موجود را