287از سوى والى مدينه به آنجا واليانى فرستاده مىشد تا عهد داود بن عيسى.داود در سال 198 به نقيع آمد ولى آنجا را ترك كرد.زيرا مردم به سبب مخاطرات آن سالها از آنجا كوچ كرده بودند و كسى را كه بر آن سرزمين ولايت دهد نيافت. 1
ابن عمر گويد:نقيع چراگاه اسبان بود.ابن شبّه از ابن عمر روايت كند كه رسول خدا-ص-نقيع را چراگاه اسبان نمود.اما چراگاه رسول خدا-ص-در ربذه را منابع تأييد نمىكنند. 2
اگر حماها حكم خاصى داشتند كه آنها را اراضى اطراف جدا مىكرد بايد داراى حدود معين و مشخصى مىبودند.
رسول خدا-ص-براى چراگاه نقيع حدودى معين كرد ولى اين حدود ثابت نماند و چنانكه زبير بن بكّار روايت مىكند كه يعقوب مزنى گفت سپس مردم بر آن افزودند تا از تراخم تايلبن را دربرگرفت.و در آنجا آغلهايى براى شتران ساختند و شتران را در آنجا نگاه داشتند.زبير گويد كه مرا گفت ديدم كه پدرت بيش از سه هزار گوسفند در نقيع داشت و او در آن هنگام امير مدينه بود.امير مردم را از چرانيدن مرتع منع مىكرد تا علفها بلند شوند آنگاه عامل حما كسى را مىفرستاد كه بانگ كند كه بيايند و مرتع را بچرانند.مردم چون اسبان مسابقه به سوى آن مىدويدند. 3
بكرى گويد:نقيع موضعى است نزديك مدينه،ميان مدينه و مكه.در سه مرحلهاى مكه و نزديك قدس.صحيح آن است كه بگوييم در سه مرحلهاى مدينه. 4
و نيز روايت كند كه او گفت كه پيامبر-ص-نماز صبح را در مسجد بر فراز عسيب به جاى آورد.و عسيب كوهى است در بالاى دشت نقيع.سپس مردى بلند آواز را فرمان داد تا به صداى بلند بانگ برآورد.برد صداى او يك بريد بود؛يعنى چهار فرسخ و تا آنجا كه صدا مىرفت حمى قرار داد.طول آن يك بريد بود و عرض آن يك ميل.و در بعضى منابع كمتر از آن.در آن دشت علف فراوان رويد و نيزارى شود.چنانكه سوار در آن ناپديد شود و در آنجا جز علف،درختان ديگر بسيار باشد.آن دشت در ميان چند حرّه(سنگلاخ)محصور است:حرهّ