45دويد و گفت:
«واٰثَكْلاٰهُ لَيْتَ المَوْتُ اعْدَمَنِي الحَياةَ، اليَوْمَ ماٰتَتْ امّي فاٰطِمَة وَ ابي عَلِيّ وَ اخِي الحَسَن، ياٰ خَليٖفَةَ الماٰضي وَ ثُمالَ الباقي»!
[ آه از اين مصيبت! اى كاش مرگ من رسيده بود! امروز چنان است كه مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن از دنيا رفتهاند اى بازماندۀ گذشتگان، و اى دادرس بازماندگان!]
امام عليه السلام كه چنان ديد نظرى به خواهر افكند و بدو فرمود:
«ياٰ اخَيَّة لاٰيُذْهِبَنَّ حِلْمَكِ الشَيْطاٰنُ»!
[ خواهر جان! مواظب باش شيطان حلم و شكيباييت را نربايد!]
اين جمله را گفت و بهدنبال آن، اشك ، چشمان امام عليه السلام را گرفت و سپس فرمود:
«لَوْ تُرِكَ القَطاٰليلاً لَناٰم»!
[ اگر مرغ «قطا» را به حال خود وا مىگذاشتند آسوده مىخوابيد!]
زينب با شنيدن اين جمله تأثر و اندوهش بيشتر شد و گفت:
«ياٰ وَيْلَتاٰه افَتَغْتَصِبْ نَفْسَكَ اغْتِصاٰباً فَذاٰكَ اقْرَح لِقَلْبي وَ اشَدُّ عَلىٰ نَفْسيٖ»!
[ اى واى بر من! آيا دل بهمرگ نهادهاى؟ اين بيشتر دل