46مرا ريش مىكند و بر من سختتر و ناگوارتر است!]
و بهدنبال آن دست برد و گريبان خود را چاك زد و بىحال بر زمين افتاد!
امام عليه السلام كه چنان ديد برخاست و آب بهصورت خواهر پاشيد و با كلمات زير او را دلدارى و آرامش داد:
«ياٰ اخْتاٰه اتّقِي اللّٰه وَ تَعَزَّي بِعَزاءِ اللّٰهِ، وَ اعْلَمي انَّ اهْلَ الاَرْضِ يَمُوتُونَ وَ اهْلَ السَّماٰءِ لاٰيَبْقُونَ، وَ انَّ كُلَّ شَىءٍ هاٰلِكٌ الاّٰ وَجْهَ اللّٰهِ الَذي خَلَقَ الخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ، وَ يَبْعَثُ الخَلْقَ وَ يُعيٖدُهُمْ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَه!.
جَدّي خَيْرٌ مِنّي وَ ابي خَيْرٌ مِنّي وَ امِيّ خَيْرٌ مِنّي وَ اخي خَيْرٌ مِنّي، وَلي وَ لِكُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِ اللّٰه صلى الله عليه و آله اسْوَة».
[ خواهر جان! پرهيزكارى و شكيبايى پيشه كن ، بردبارباش و بدان كه اهل زمين مىميرند و اهل آسمان نخواهند ماند و همه چيز هلاك مىشود جز خداوندى كه آفريدگان را بهقدرت خود آفريد و مردم را برانگيخت، و او يگانۀ بىهمتاست.
[ خواهر جان] جدّ من [ رسول خدا] از من بهتر بود و مادرم از من بهتر بود و پدرم از من بهتر بود و برادرم به از من بود [ كه همه از اينجهان رفتند] و من و هر مسلمانى بايد بهرسول خدا تأسّى كنيم.]
حسين عليه السلام با اين سخنان زينب را آرام كرد و به دنبال آن ، زينب را سوگند داد كه خواهرم! نبايد در كشته شدن من گريبان چاك زنى و روى خود را بخراشى و در اين باره سفارشى در اينباره به زينب كرد كه شاعر پارسى زبان مرحوم «عمّان سامانى» آن را اينگونه بهنظم درآورده است: