36خواست خداوند مرا از بردباران خواهى يافت» و خداوند «فدايى» فرستاد و اين سنّت اسلامى همه سال تكرار مىشود تا يادآور آن ذبح عظيم باشد.
تصوّر مىكنم، داستانِ نذرِ عبدالمطّلب نيز در ذبح يكى از پسرانش جز به الهام خداوند نبوده است تا نشان دهد كه نسل پاك از ابراهيم و اسماعيل همچنان ادامه دارد، تا به عبدالمطّلب و عبداللّٰه و محمّد صلى الله عليه و آله برسد.
داستان عبداللّٰه فرزند عبدالمطّلب به جز به اشارۀ خداوند نيست، كه تجلّيات نبوّت را در اين نسل پاك و در وجود مردانى كه خدا ايشان را از ميان بندگانِ برگزيده به نمايش گذاشته و اصالت، طهارت، حسن خُلق، كَرَم، جود و ديگر صفاتِ ستوده را در آنان به وديعه نهد تا در جويبارِ نبوّتِ بزرگ، حضرت محمّد صلى الله عليه و آله ، جارى و سارى گردد.
عبداللّٰه، پسر عبدالمطّلب به صد شترِ فدا مقابله شد و اين نخستين بار بود كه صد شتر فديۀ نفس قرار گرفت و اين سنّت در قريش و عرب رواج يافت و رسول خدا صلى الله عليه و آله هم آن را امضا كرد.
در طبقات ابنسعد آمده استكه عبدالمطّلب زيباترين، نيرومندترين، بردبارترين و بخشندهترين فرد قريش و از همۀ مردم پاكدامنتر بود و هيچ زمامدارى او را نديد، مگر آنكه به تعظيم وى كوشيد. او آقاى قريش بود تا زمانى كه به ديار باقى شتافت. 1
از مناقب او: وفاى به عهد بود حتّى پس از مرگش! گروهى از خزاعه، نزد او آمده، گفتند: «ما همسايگان شماييم، آمدهايم با تو همپيمان شويم.» او پذيرفت و با هفت تن از فرزندان مطّلب (پسر عموهايش) و «ارقم بن نزله» و ضحاك و عمرو، فرزندان ابىصيفى از اولاد هاشم آمدند، داخل دارالندوه شدند و پيمان بستند كه يكديگر را يارى رسانند وياران يكديگر باشند و نامهاى را امضا كردند و در كعبه آويختند و عبدالمطّلب شعرى گفت بدين مضمون:
«به زبير (پسرم) وصيت مىكنم كه اگر مرگم در رسد، عهد مرا با بنىعمرو نگهدارد و پيمانى را كه شيخ او بسته محترم شمارد و از ستم و نيرنگ بپرهيزد؛ زيرا آنها پيمان ديرين را ارج نهاده و با پدرت همسوگند شدند كه در كنار قومت بمانند.»