15سيلاب عظيمى را شكل دهند. سحرگاهان، بدان هنگام كه هنوز چادر قيرگون شب دريده نشده است، آستانه مسجد ديدنى است، مردم با صورتهاى گونهگون و سيرتى همگون با التهاب و عجله چونان كسانى كه به سوى آوردگاهى به پيش مىروند از هم سبقت مىگيرند تا در مسجد رسولالله در پيشگاه اللّٰه زانو به زمين زنند و با خدايشان راز گويند و با پيامبرشان زمزمه كنند. امّا تو كه با اين جويبارها پيش مىروى اگر اندكى اين سوى و آن سوى را بكاوى زنهاى تكيده چهره و سياهى را خواهى ديد كه توشهاى اندك را بر سر گرفتهاند و با اين جويبارها به پيش مىروند امّا نه براى رسيدن به آن سيلاب، بلكه براى آنكه بساطى پهن كنند، و در هنگام بازگشتِ اينان، جامه و متاعى عرضه كنند و چيزى براى زندگى فلاكتبار روزانهشان به چنگ آرند. چهرۀ اينان در كنار قبر پيامبرِ مستضعفان، استضعاف را فرياد مىكند و حضور اينان در كنار ساختمانهاى آسمانخراش در دخمههاى كوچك، شكاف شگرف طبقاتى را در اين ديار مىنماياند و تو بايد با داغى در دل از كنار آنان بگذرى كه قافله عشق در حال رفتن است.
اكنون در مسجد نشستهاى، بنگر! يكسويت برادرت مصرى است و در سوى ديگر الجزايرى، اندكى آن سوتر مغربى و كمى فراتر بحرينى و... اينجا همه امت محمّدند، اى كاش اين حقيقت را با همۀ وجود باور مىداشتند. چشمها به مأذنه دوخته شده است همه منتظر فرياد توحيدند، سكوت سراسر مسجد را فراگرفته است برخى زانو به بغل گرفته غرق در انديشهاند و برخى ديگر قرآنى بدست آرام آرام زمزمه مىكنند.
هان! فرياد بلند شد: «الله اكبر»، و در پى آن زمزمهها، همهمهها، آرام، آرام، الله اكبر، لااله الا الله و...
همه بر گامها استوار مىايستند تا نماز بخوانند و خود را آماده مىكنند تا نماز جماعت را يك آهنگ و يك صدا با امام جماعت بجا آورند، امام جماعت با آهنگى دلپذير نماز را مىخواند و در اين روزها پس از ركوع ركعت دوم به تفصيل در قنوت به مسلمانان بوسنى و هرزگوين دعا مىكند و به صربها و هجوم آورندگان آنها نفرين مىكند، و گاه آنچنان لحن از سرسوز و با آهنگى حزين است كه بسيارى مىگريند و