150«حركت» ايجاد مىكند و زنده و سازنده مىشود.
اگر به خانۀ خدا رفتن هم در كار باشد، بايد از درى باشد كه خدا قرار داده است، و آن در، اهلبيتِ پيامبر و معصومين: هستند كه طاعتشان فرض، سخن و عملشان حجت، و راه و روش شان، سند و سرمشق، براى تأسّى و پيروى است.
ائمه، فرزندان راستين اسلام و قرآنند.
پيشوايان معصوم، فرزند كعبه هستند (به تعبير امامسجاد(ع)) و مگر مىتوان به ديدار پدر رفت و فرزند را نديد؟!
در تبيين و تحليل سخن امامزينالعابدين(ع) در مجلس يزيد پس از ماجراى كربلا، كه خود را فرزند مكه و منا و زمزم و صفا خواند و فرمود:
«اَنا ابنُ مكة ومنا، انا ابن زمزم و صفا...». حضرت آيةالله جوادى آملى، بيانى لطيف و ظريف و زيبا دارد، كه دريغ است نقل نكنيم. هرچند طولانى است و خلاصهاى از آن چنين است:
«....فرزند راستين «مكه»، كسى است كه پاسدار روح قبله و مرزبانِ جانِ مطاف باشد. فرزند واقعى «منا» كسى است كه بهمنظور حفظ رهآورد وحى، از ايثار و نثار خون، دريغ نكند و با فداكارى و قربانى دادن، پيوند خود را با سرزمين قربانى محكم نمايد. مولودِ واقعىِ «زمزم» كه در اثر فيض و گوارايى معنوىاش مورد علاقۀ پيامبر گرامى اسلام بود... كسى است كه با نثار بهترين و شايستهترين خون به پاى نهال اسلام، آن را بارور كند. و همچنين فرزند راستينِ «صفا» كسى است كه در حرم قلبِ او هيچ رجس و رجزى راه نداشته باشد و بر اساس آيۀ تطهير (احزاب 33) از هر رجسى منزّه باشد و از هر تيرگى و آلودگى، پاك باشد و اين انسان كامل، همان امام(ع) است كه بدون او، حرمتى براى حرم و مواقفِ آن نخواهد بود. زيرا نه در عرفات، معرفت، و نه در مشعر، شعور، و نه در منا، ذبح عظيم و قربانى باتقوا، و نه در زمزم، نشانۀ حيات، و نه در صفا، علامت نزهت و صافى، و نه در رمىجمرات، رمى شيطان و رجم طاغوت، و نه در حج و زيارت، آيات بيّنات الهى، ظهور نخواهد كرد. و بدون امامت، هيچكدام از آن مواقف، به حسابِ شعائرالله شمرده نمىشود... و خلاصه، زائران محروم از شناختِ امامت و ولايت، هرگز «وفد» و مهمان الهى نبوده و از ضيافت معنوى خدا