26مىكند چون موجهاى دريا، ده مناره استوار بر بام مسجد، حنجرههاى توحيد، سكوى پرتاب و نردبان آسمان از بالا به پايين تا آدمى را نهيب زنند و از بىهويتى و سرگردانى به پارسايى و بندگى رهنمون شوند و منارۀ نماد انسان به نماز ايستاده و چشم از دنيا افتاده، سر برآورده و بر عرش الهى تكيه زده و مناره جايگاه فرياد نداى حق و يگانه پرستى و بيداد بر نفس و شرك پرستى و آنگاه كه خورشيد لحظهاى بر ذكر خدا درنگ مىكند و به جايگاه ديگر حركت، آسمان مدينه از ابر پوشيده مىشود، ليك نه ابرهاى پيچيدۀ بارانزا بلكه پر گشادگانى كه بر زمين مقدس اين وادى نازل مىشوند تا خاك پينه زدهاش را برچشم سايند و در حضور پيامبر و رسول يگانه خالق هستى بخش، نماز گزارند و عروج گيرند و چه عظمتى است آنگاه كه فرشتگان بر منارههاى مسجد النبى آرام مىگيرند و بر عالميان نواى يگانگى ربّالعالمين و رسالت برترين بندگانش را در فضاى بيكران پراكنده نموده و سروش وحى و خروش ايمان را با آهنگ دلنشين خود ترنّم مىكنند...! درونم در چالش فرومانده، چه هنگامهاى برپاست، اينجا نيك سرشتان ميهماناند در كنار آدميان و سپيد مايگان به قامت ايستاده همدوش سفيد جامگان. آسمان عرصۀ جولانگاه ديگرانى كه به زمين صعود مىكنند تا بالهاى خستۀ خويش را برذرّههاى پراكندۀ اين ديار التيام بخشند، گويى دانههاى نور را با خود به بالا مىبرند، آه چه زيباست! ديده از گنبد بر مىچينم و به زمين خيره مىشوم، هنوز بر در