25يافته و ريشههاى يك تمدن را در دل خود پرورانده تا آيندۀ قوم انگشت شمار خويش را در ظرفيت نهفتۀ دين خاتم، پرتوان و فداكارانه ترسيم سازد.
و من ايستاده در برابر يك حضور، وجود پاك يك بنده، او كه علت خلق هستى شد و جهان براى دم او جان گرفت، و من سر به زير، جان ز تن بيرون شده و از قيد خاك رسته، در محضر بندهترين مخلوق پروردگار، امين دادار هستى بخش. نمىدانم چه بايد بگويم، سنگينى درك تجلّى نور وجودىاش، سينهام را فشار مىدهد و بلنداى روح تراشيدهاش سياهى را به پستو رانده ونور را به پرتو افشانى فرمان داده، فريادهاى او هنوز از لا به لاى درز ثانيهها شنيده مىشود. هان! اى مردم، بر يگانگى خداى يكتا ايمان آوريد و از شرك و بتپرستى دورى بجوييد كه شريك گرفتن چيزى پستتر از خويش، ساخته دست خود، كارى بيهوده است! باور داريد كه خدايى جز پروردگار متعال، قادر بى همتا نيست و روز جزا بر راستى بنيان شده است...!
آرام، قدم از قدم دور مىسازم. نگاهم بر روى گنبدى سبز سكون يافته، با ساختارى يكه، پايههايى سفيد و طاقى سبز فام، شيارهاى نازكى تراشيده سطح خارجى گنبد را نقش بندى ساخته و منارهاى سپيد با پايهاى چهارگوش، كه به بالا پلكانى مىشود، گويى چند قطعه را روى هم قرار دادهاند و هر تكه روى سقف پايه پايينى كه چون به انتها مىرسد، باريكتر شده و شيارهايى بر تن خود حس