39زبان در مورد تعويض قبله نوشته شده بودند.
و حالا نوبت شش مسجد است در نزديك يكديگر. روحانى جلودار است و يكيك مساجد را شرح مىدهد. زائرين هر يك به طرفى رفتند، در يك لحظه متوجه شدم نهنه گُلوارى تنها مانده است. نمىداند كجا برود؟ در چهرهاش اضطرابى مشاهده كردم. نهنه گلوارى به من و همسرم نزديك شد تا شايد به كمك ما، شش مسجد را زيارت كند. لذا گفتم: نهنه گلوارى براى اين كه گم نشوى همراهم بيا تا شش مسجد را با هم زيارت كنيم. كلمه شش مسجد، نهنه گلوارى را به وجد آورد.
ابتدا از پلههايى بالا رفتيم تا در مسجد «فتح» كه در دامنه كوه و بر بلندى قرار داشت، نماز بخوانيم. مجبور شدم پا به پايش بروم. هر چند با آن همه سن و سال از همسرم كه به قول خودش همسن دخترش بود، سريعتر مىرفت و بين راه هم نفسش نبريد. در مسجد دو ركعت نماز تحيت خواندم و سريع آمدم بيرون تا به همۀ مساجد برسيم. نهنه گلوارى و همسرم هنوز مشغول نماز بودند. خوب مسئلۀ مسجد فتح چه بود؟ در آن پايين آقاى روحانى توضيحاتى داد، ولى چون اطرافش شلوغ بود و بلندگو هم در اختيارش نبود چيزى نفهميدم. لذا سريع رفتم از ساك همسرم كتاب «همراه با زائران خانۀ خدا» را در آوردم تا ببينم فلسفۀ نامگذارى مسجد فتح چيست؟
در كتاب نوشته بود: «چون محاصره در جنگ خندق به درازا كشيد و رسولخدا صلى الله عليه و آله ناتوانى اصحاب خويش را ديد، بر كوهى كه امروز مسجد فتح بر آن قرار دارد رفت و از خدا يارى خواست و گفت: «اى فرياد رس اندوهگينان! و اى پاسخ گويندۀ بيچارگان! اى زدايندۀ اندوههاى بزرگ، تو مولاى من، ولىّ من، ولىّ پدران گذشته من هستى، غم و اندوه و غصّۀ