27آه! خدا جان تو را شكر. پس همين روبهرو، همين روبه رو، همين جايى كه آن چند پليس گردن كلفت و آن پليس خشن ايستادهاند و مردم را سريع دور مىكنند، رسولت خوابيده است؟ آن التهابم كه در اثر برخورد با پليس و چند لحظه سردرگمى عقب نشينى كرده بود، مجدداً زبانه كشيد! بار الها اين جا! درست همين محدوده، جاى پيامبر صلى الله عليه و آله بوده! جاى نزول جبرئيل بوده! جاى على عليه السلام و زهرا عليها السلام و...بوده!!
«السلامُ عليكَ يٰا رَسولَاللّٰه، السلامُ عَليكَ...» پق، منفجر شدم. خيلى سعى كردم صدايم در نيايد. صدايم را تبديل به اشك كردم. بدنم مىلرزيد، گويى دندانهايم به هم كيپ شده بود. فشار عجيبى بر سينهام احساس كردم. سينه بيچارهام مىبايست اين فشار درونى را تحمل كند و صدا را در خود خفه كند كه نكند خلاف ميل مأمورين سنگدل رفتار شود! خوب ديگر، صداى الصّلٰوة از بلندگو اعلام شد. وقت نماز صبح است. 50 مترى اين طرف آن طرف رفتم تا جايى پيدا شد. در صف نماز ايستادم.
بهبه، چه باشكوه! نماز جماعت صبح، آن هم در مسجدالنبى! نماز شروع شد. در حين نماز متوجه شدم كه نبايد اين، نماز صبح باشد. بعضىها مىخوانند بعضىها نمىخوانند! بالاخره نماز صبح شروع شد و باز هم در حين نماز متوجه شدم كه آنان بعد از ركوع، حدود 20 ثانيه در حال قيام، مكث مىكنند. كه اين موضوع تعدادى از ايرانىها را به اشتباه مىاندازد. و قنوت هم نمىخوانند و آقاى پيشنماز يك ولاالضالين كشيده و موزون را اداء مىكند و بقيه نمازگزاران هم يك آمين بلند و با آهنگ مىگويند! پس از سلام هم برخىها سرِ خود را به دو طرف مىگردانند و اغلب هم بدون گرداندن سر به طرفين، بلند مىشوند و مىروند.
مدير و روحانى كاروان توصيه كرده بودند كه بعد از نماز جلوى