67نويسنده روايتى را از طبرسى در احتجاج آورده كه فاطمه عليها السلام به اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: «اى پسر ابوطالب! همچون جنين به خود در پيچيدهاى و مانند فرد متّهم گوشۀ اتاق گزيدهاى».
پاسخ به او اين است كه حتّى اگر صحّت اين خبر را بپذيريم زهرا عليها السلام از اميرالمؤمنين عليه السلام يارى مىجست تا او را بر كسى كه پس از مرگ پدرش رسول خدا صلى الله عليه و آله مهريهاش (فدك) را غصب كرده يارى رسانَد.
اينكه فاطمۀ زهرا عليها السلام نشستن اميرالمؤمنين عليه السلام را به درهم پيچيده شدن جنين و نشستن تشبيه مىكند از آن رو نيست كه بخواهد حضرت عليه السلام را به سبب ترك رويارويى با دشمن بنكوهد، زيرا مىداند روزگار بر سر حضرت عليه السلام چه خواهد آورْد و امور به كجا كشيده خواهد شد، بلكه دمِ فاطمه از يك دردمند و كلامش از يك زخم رسيده است.
نويسنده، روايت احتجاج را مىآورَد كه در آن عمر و همراهان او اميرالمؤمنين عليه السلام را در حالى كه ريسمان به گردن حضرت عليه السلام افكنده، او را بهسختى مىكشيدند نزد ابوبكر آوردند. در اين هنگام حضرت عليه السلام بانگ برمى آورَد كه: اى برادر! اين جماعت مرا چندان به ضعف كشاندند كه نزديك بود جانم بستانند.
نويسنده مىپرسد: آيا اميرالمؤمنين عليه السلام تا اين حد ترسو بوده است؟
پاسخ او چنين است كه شكيب ورزيدن به آزار مردم و نجنگيدن با ايشان سستى و ترس شمرده نمىشود، بلكه گواه خردمندى و فرزانگى است، زيرا وضع از دو شكل بيرون نبوده است: يا اميرالمؤمنين عليه السلام با آنها