68مىجنگيد و ريشهكنشان مىكرد يا با صبورى از آنها چشم مىپوشيد تا پيامدهاى مترتّب بر آن از راه رسد، و از آنجا كه جنگ با آنها به از ميان رفتن اسلام و تباه شدن احكام آن منجر مىشد تصميم حكيمانه مقتضى آن بود كه در برابر آنها تسليم شود و از رويارويى با ايشان دورى ورزد، زيرا آسيب چنين كارى كمتر بود، و از همين روست كه امام عليه السلام در خطبۀ شقشقيه مىفرمايد: «پس ديدم كه شكيب بر آن خرد پذيرتر است، پس صبر كردم در حالى كه در چشمم خاشاك بود و در گلويم استخوان، زيرا ميراث خود را به يغما رفته مىديدم».
اين روايت آنچه را پس از هجوم اين جماعت به خانۀ فاطمه عليها السلام و بىحرمتى به آن به دنبال داشت، و ابوبكر - چنان كه در پارهاى اخبار آمده و شمارى از تاريخپردازان بدان تصريح كردهاند - هنگام مرگ بدان اعتراف مىكند، آشكار مىسازد.
ضياء مقدسى به نقل از عبدالرحمان بن عوف آورده است كه ابوبكر در بيمارىِ منجر به مرگ خود گفت: «بر چيزى اندوه نمىخورم مگر بر سه كار كه كردم و دوست مىداشتم هيچ يك از آنها را انجام نمىدادم، و سه كار كه نكردم و دوست مىداشتم به انجامشان رسانم، و سه چيز كه دوست مىداشتم از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسش كنم. امّا سه كارى كه كردم و دوست نمىداشتم هيچ يك از آنها را انجام نمىدادم اينكه اى كاش به سراى فاطمه هجوم نمىبردم و آن را به حال خود رها مىكردم، اگر چه در جنگ به خود مىبستم... تا پايان حديث» (الاحاديث المختاره ، ج 1، ص 88). ضياء مقدسى مىگويد: اين حديث از ابوبكر، حسن است جز اينكه در آن سخنى از پيامبر صلى الله عليه و آله ديده نمىشود.