315نويسنده مىگويد: «از امام صادق عليه السلام رسيده است كه فرمود: خداوند سبحان آيهاى در حق منافقان نفرستاد مگر آنكه به شيعيان دروغين نيز تعلّق دارد» (رجال كشى، ص 254، ابوخطاب).
پدر و مادرم فداى امام صادق عليه السلام باد كه درست فرمود. اگر آياتى كه در حق منافقان نازل شده دربرگيرندۀ شيعيان دروغين نيز هست پس من چرا همراه آنها بمانم؟ و آيا ايشان از اين پس مىتوانند ادّعا كنند برمذهب اهلبيتاند؟ و آيا مىتوانند ادّعاى محبّت اهلبيت كنند؟
پاسخ او آن است كه اين روايت، مرفوع است، اگر چه در سند آن شمارى ناشناس نيز ديده مىشوند، زيرا خالد بن حماد و حسن بن طلحه و على بن يزيد شامى همه مُهمَل هستند و در كتب رجالى نامى از آنها نيست و محمّد بن اسماعيل مشترك است و هويت وى دانسته نيست؟
از اين گذشته منظور از كسانى كه خود را به شيعه مىبندند كسانى هستند كه ادّعاى شيعه مىكنند، ولى شيعى نيستند و منافقان در شمار كسانىاند كه ادّعاى تشيّع مىكنند، و اين به مفهوم آن نيست كه همۀ شيعيان منافق هستند، چنانكه وجود منافقان در ميان صحابۀ رسول اكرم صلى الله عليه و آله به اين مفهوم نيست كه همۀ صحابه منافق هستند، و اين چندان آشكار است كه نيازى به توضيح بيشترى ندارد.
عجيب است كه نويسنده براى گمراه خواندن همۀ شيعيان به چنين حديث ضعيفى تشبّث مىجويد، چه، اين حديث دلالت بر آن دارد كه آيات منافقان بر شمارى از مدّعيان تشيّع منطبق است، ولى همزمان از آياتى چشم فرو مىبندد كه در حق منافقان نازل شده كه ادّعا مىكردند