131كه موضوع اين دو روايت تنها كنيزكان است نه زنان آزادِ شوهردار و اين هيچ پيوندى با ادّعاى او ندارد و روا شمردن كنيزكان فعلاً در زندگى ما نقشى ندارد و اگر فردى شيعى از احكام آن آگاهى نداشته باشد به دليل مبتلا نبودن بدان زيانى بدو نمىرسانَد.
نقل آنچه در پيوند با روا شمردن كنيزكان در كتب اهلسنّت آمده هيچ اشكالى ندارد تا بدين ترتيب براى خوانندگان روشن شود كه اين مسألهاى فقهى است كه دربارۀ آن ميان فقها اختلاف است و شمارى از سرشناسان اهلسنّت به جواز حليّت آن اعتقاد يافتهاند.
عبدالرزّاق با سند صحيح خود از عطاء آورده است كه گفته: «اين كار مىشده و مرد كنيز خود را براى غلام، پسر، برادر و پدرش روا مىشمرده، چنانكه زن را براى شوهرش، ولى من اين كار را خوش نمىدارم و اين خبر، از معتمدى به من نرسيده است، ولى آگاه شدهام كه مردى كنيزش را براى ميهمانش فرستاده است» (المصنف ، ج7، ص169).
من مىگويم: ترديدى نيست كه عطاء دربارۀ وضع رافضيها سخن نمىگفته و موضوع سخن او رفتار اهلسنّت در آن روزگار بوده است و اين سخن او: «اين كار مىشده»، ظهور در حليت آن در ميان ايشان داشته كه كارى متعارَف شمرده مىشده و بى هيچ عقوبتى آن را انجام مىدادهاند.
نيز عبدالرزّاق با سند خود از طاووس آورده است كه گفته: نكاح متعه از نان گندم حلالتر است و اگر متعه براى كسى كه بدو حلال است فرزندى آورْد، اين فرزند از آنِ او و خود آن زن [ كنيز ] از آنِ سرورِ اوّل اوست.