249مزبور، در فضيلت معاويه و عمروعاص يا هريك از «فئه باغيه» وارد شده بود، آيا البانى حاضر مىشد، رجال بخارى را نقد كند و آن روايت را منكر بداند؛ يا اينكه وى همان احاديث جعلى را تصحيح و تقويت مىكرد؟! چنانكه او درباره حديث: «لا تذكروا معاوية إلّا بخير فإني سمعت رسولالله(ص) يقول اللهم اهد به»، كه از طريق «عمروبنواقد» نقل شده است، مىگويد: «صحيح بما قبله». 1
تعجببرانگيز است كه خود البانى در سه مورد 2، «عمروبنواقد» را متروك و متهم به كذب دانسته؛ اما ازآنجاكه اين روايت در فضيلت معاويه و مورد تأييد نواصب است، گويا دروغگو و متروكالحديثبودن راوى، ضررى به صحت آن وارد نمىكند!
بهراستى چرا روايت عبيداللهبنموسى كه از مشايخِ بخارى است و بخارى در صحيح خود، از او 32 حديث روايت كرده، منكر شمرده مىشود و روايات افراد متروكى چون عمروبنواقد، صحيح دانسته مىشود؟!
البانى و حديث طير
گفتنى است البانى بعد از نقل اقوال درباره حديث طير و اعتراف به كثرت طرق آن، از تضعيف اين حديث عاجز مانده، و از روش ديگرى براى تضعيف آن استفاده كرده است. وى با استفاده از روش جرحوتعديل قلبى! با مراجعه به قلب خويش، مىنويسد: «وبالجملة ففي القلب من صحة هذا الحديث نظر وإن كثرت طرقه والله اعلم». 3