215مىشود، «در تأييد بدعتش، روايت نقل كرده است». اما اگر روايت، در تأييد بدعت نباشد و صرف نقل فضيلتى باشد، مشكلى نخواهد داشت؛ زيرا اعتقاد به فضل على(ع) بدعت نيست.
چنانكه ملاحظه شد، صرف نقل روايت در منقبت حضرت امير(ع)، مشكلى ايجاد نمىكند و گفته نمىشود، «روي ما يشد بدعته»؛ بلكه دشمان فضيلت، تنها آن دسته از رواياتى كه جايگاه برترى شيخين را براى آن حضرت ايجاد كرده، روايات مؤيد بدعت، تشخيص داده و از حجيت ساقط كردهاند؛ مانند حديث طير كه درباره آن گفته شده است: «لَوْ صَحَّ لَمَا كان أَحدٌ أَفضلَ من عليٍّ بعدَ النَّبيّ(ص)». 1
گفتار دوم: مؤسس اين قاعده
براساس گزارشات فراوانى از قرون اول و دوم، دشمنانِ فضيلت تلاش بسيارى در مقابله با روايات مناقب و فضايل داشتهاند؛ ولى هيچيك از اين تلاشها باعث تأسيس قاعدهاى در اين زمينه نشد؛ تا اينكه در قرن سوم با ورود جوزجانى به حوزه جرحوتعديل، وى اين موضوع بهشكل جدى مطرح و پايهريزى كرد و بعد از آن نيز بهعنوان «اصل»، مورد توجه جدى محدثان قرار گرفت. پس از او ابن حجر عسقلانى، آن را در شرح نخبة الفكر پيگيرى و تأييد كرد.
گفتنىاست، بيشتر محدثان بر اين مسئله اتفاقنظر دارند كه جوزجانى، نخستين كسى است كه اين موضوع را بهصورت مدون مطرح كرد و در جرحوتعديل راويان به كار برد. سخاوى در اين باره نوشته است: «استاد ما (ابن حجر عسقلانى) تصريح مىكرد كه اين قيد را جوزجانى در كتابش ذكر كرده است». 2