39گاو و گوسالهپرست و غيره و غيره. و اغلب، بل اكثر اهالى به واسطه بد [ى] آب و هوا سياهچهره و سبزچهره و كوچك و بدتركيب هستند».
همچنين در باب بعضى رسوم و آداب مردم شهر كه گاه تعجب وى را برانگيخته، در صفحات 51 و 52 سفرنامه خود چنين مىگويد:
«و در شب بيست سوم رمضان در پشت منزل، كثر جمعيتى ديده شده كه لهو و لعب مىنمودند. رفتم به مناظره؛ آنجا ديدم جائى را زينت نمودهاند و چراغهاى برق آويختهاند و چند نفرى نشستهاند و ساز و طرب مىنوازند، ولى آلات لهو و لعب آنها نه به مثل آلات لهو و لعب ايران بود و جمعيت كثيرى از هندوان در روى نيمكت و صندلى نشستهاند و ايستادهاند و شخصى يك قهوه سينى در دست دارد و چيزى در ميان آن سينى شعله مىكشد و آن شخص در مقابل مردم مىرود يا از دوده آن شعله و يا چيز ديگرى است به مثل دوده از ميان سينى برمىدارد و به پيشانى مردم مىكشد و مردم هم از او برمىدارند [و] به پيشانى او مىمالند و در هر محله امشب اين بساط است؛ يعنى هندوان.
(ص51) و از يك نفر ايرانى كه سالهاست متوقف در بمبئى است، تحقيق نمودم؛ اظهار نمود كه امشب شب عيد بزرگ اين ملت است، به مثل شب عيد نوروز ايرانىها كه در سالى يك شب چنين جشنى دارند.
... أيضاً در فرداى آن روز در ميان خيابان، صداى سازى شنيده شد. بعد از ساعتى ديدم جمعيت كثيرى مىآيند و يك زنى پيشاپيش همه مىآمد، ولى زينت نمودهاند و خود را حركت مىدهد بهطور غريبى و چند زن ديگر هم در دنبال او، چيزى از چوب به مثل قفس در دست دارند، در ميان آنها چيزى مىسوزد. بعد زنان زيادى از دنبال آنها مىآيند.