37نجات از عذاب استدراج را از درگاه ربوبى مىطلبد؛ عذابى كه به وسيله آن، بنده در ناز و نعمت قرار مىگيرد و دچار غفلتى مىشود كه نتيجهاش گرفتار شدن بنده به غرورى ويرانگر است و دور شدن از پروردگار.
ناگهان دلم تكان مىخورد، انگار همه وجودم فرياد مىزند:
پروردگار من! هرگز نخواه كه پاى دلم در گِل خواهشهاى دنيايى فرو رود و به چيزهايى متمايل شود كه نتواند از امتحان سخت عذاب استدراج سربلند بيرون بيايد.
چه تمرين زيبايى است اين وقوف در عرفات، براى تجربه يك زندگى ساده و صعود از چاه غفلت به قلههاى معرفت؛ حتى اگر از ديد بعضىها توقف يك روزه در عرفات، يك پيكنيك معمولى باشد، در همين پيكنيك معمولى، آنهايى كه بهراستى در پى يافتن جلوههاى حقاند، در دامنه «جبل الرحمه»، بهخوبى مىتوانند دامنى از گلهاى معرفت جمع كنند؛ معرفتى كه بايد در مشعر، به شعورى ماندگار تبديل شود.
با اينكه دل كندن از شنهاى داغ عرفات سخت است، بالاخره به همراه ديگران راه مىافتم، درحالى كه نشانى سرزمين دانايى و شعور را مىجويم.
به سوى سرزمين شعور
اتوبوس كه حركت مىكند، ديگر خورشيد، پر و بالش را جمع كرده و در دل افق فرو رفته است. مردان و زنان در اتوبوسهاى جداگانه سوار مىشوند؛ اما همه حجاج از امكان استفاده از وسيله نقليه برخوردار نيستند و بهويژه مردان، دستهجمعى، پاى پياده و با سرعت راهىاند.