35پروردگار من! به من نعمت هدايت اعطا فرمودى و مرا اطعام كردى و سيرابم نمودى. پس همانگونه كه مرا در دنيا و آخرت بىنياز نمودى و به من عزت بخشيدى، بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا در سختىهاى روزگار كمك كن و از مواضع هول و هراس دنيا و گرفتارى آخرت نجات بخش.
آرى اين حسين(ع) است كه در اين فراز از دعا به زيبايى، ابراهيم(ع) را به خاطر انسان مىآورد؛ پيامبر بزرگ خدا را كه در برابر مشركان تاريخ ايستاده و به بيان قرآن همه دلايل بندگى و ارادت خويش را نسبت به معبود، اينگونه عنوان مىكند:
(الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ* وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ) (شعراء: 78-79)
به اين فراز از دعا كه مىرسم، هقهق گريه امانم را مىبرد. امام(ع) را مىبينم كه در روز هشتم ذىحجه به جاى عرفات، رو به سوى كربلا دارد و سخت مصمم است بهترين قربانيانش را در كربلا در پيشگاه پروردگارش در خون ببيند. نَفَس گرمش، آخرين گلواژههاى شُكر را در فضاى عرفات مىپراكند و از دهان سطرهاى دعا، به گوش جانم مىنشاند؛ به گونهاى كه همراه زبان حالش، صداى قدمهاى مباركش را نيز در مسير مستقيمى كه از كنار كعبه به كربلا كشيده مىشود، مىشنوم. پس بىاختيار چشمانم را مىبندم و اجازه مىدهم تا كودك دلم، دست در حلقه ركاب امامم تا لحظات داغ كربلا و تا لحظه سيراب شدنش از دم شمشير، همراهيش كند، در حالى كه ترانه زلال شُكر را از لبان خشك او، حتى در زير تيغه تيز شمشير مىنوشد و مىنيوشد كه: