173و آن مرد عطار براى اينكه قبر را بيابيم، مشت مشت خاك را بو مىكشيديم و بدين ترتيب، جهت قبر را مىشناختيم. سرانجام به قبر مطهر ابو عبد الله الحسين (ع) راه يافتيم. صندوق قبر را برداشته و سوزانيده بودند و به محل قبر، آب انداخته بودند. محل قبر چنان فرو رفته بود كه به صورت خندقى در آمده بود! اين فرورفتگى خندق مانند، جاى خشتهاى بناى قبر بود كه در آنجا بهكار رفته بودند. وقتى بناى قبر را ويران كردند و به آنجا آب بستند، محل خشت، فرو ريخته و صورت خندق بهخود گرفته بود. من و دوست عطارم خم شده بوديم و آن خاكهاى مرطوب را بو مىكرديم. ما از آن خاكها، عطرى استشمام مىكرديم كه هرگز در عمرمان چنين عطر نبوييده بوديم. به دوست عطارم گفتم: اين بو از كدام عطر است؟ او كه عطار بود و كارش عطر فروشى بود، در جوابم گفت: به خدا قسم! من نظير اين عطر را تا كنون استشمام نكردهام. آنجا قبر حسين بن على (عليهما السلام) بود. پس از زيارت در آنجا علامتهائى نصب كرديم و بعد وداعش گفتيم و همچنان ترسان و لرزان به خانۀ خود