152جز تسليم نداشتند؛ اما اين كارگزاران كه سينهچاك بنىعباس بودند، اجازه ندادند اين برنامه ادامه يابد و حتى هشام را تهديد به قتل كردند. سرانجام بحثهاى مستدل و شيواى هشام چنان ضربات شكنندهاى بر پيكر نحلههاى باطل و فرقههاى منحرف و عقايد بيهوده وارد ساخت كه نوعى بيدارى و آگاهى در جامعه آن زمان كرخ، بغداد و توابع به وجود آورد؛ به گونهاى كه هارون عباسى احساس خطر كرد، ولى پيش از آنكه نقشه او درباره از ميان بردن هشام عملى شود، از محله كرخ بغداد متوارى گرديد و به سوى كوفه رفت و در خانه يكى از دوستانش مخفى شد. 1
موضوع ديگرى كه حيات فكرى و سياسى تشيع را در كرخ به اثبات مىرساند، ماجراى اسفبار شهادت حضرت امام كاظم (عليه السلام) است. هارون الرشيد پس از اينكه آن حضرت را در زندانهاى مخوف خود زير نظر گرفت، دستور داد تا امام هفتم را به گونهاى به شهادت برسانند كه اهالى شيعه ساكن در كرخ او را متهم به قتل نكنند. بنابراين در سال 183 هجرى خود در رقّه اقامت گزيد و عواملش حضرت را با خوراندن سمّ شهيد كردند. اين دستور توسط رئيس پليس بغداد يعنى «سندى بن شاهك» اجرا شد. گرچه امام (عليه السلام) هشت سال بود كه در زندان به سر مىبرد و خليفه پنجم عباسى بر اوضاع كشور مسلط شده بود و هرگونه فرياد اعتراضى را در حلقوم خفه مىكرد و اگر نهضتى به پا مىخاست، در هم مىكوبيد، ولى باز هم مىهراسيد كه به دنبال شهادت امام، شيعيان كرخ به پا خيزند و قيامى پديد آورند. پس هشتاد نفر از رجال و افراد سرشناس را فراخواند و در محله كرخ بر پيكر پاك امام گرد آورد تا گواهى دهند امام به مرگ طبيعى درگذشته است؛ اما بر مردم ثابت گرديد كه حضرت را با سمّى مهلك شهيد كردهاند.
هارون اجازه نداد كه شيعيان جنازه حضرت را تشيع كنند؛ بلكه تابوت حامل پيكر امام را بر روى پل بغداد قرار داد و فرمان داد تا بانگ برآورند كه اين بدن امام و پيشواى رافضيان است و با چنين رفتارى خواست تا قلب مشتاقان امام را جريحهدارتر كند؛ اما نه تنها نتوانست از شأن و منزلت امام بكاهد، بلكه نهايت قساوت خويش را برملا ساخت. سليمان بن جعفر وقتى اين رفتار اهانتآميز را نسبت به جنازه امام ديد، آن را از دست مأموران گرفت و در ابتداى محله كرخ قرار داد و فرمان داد تا اهالى براى تشييع پيكر فروغ هفتم امامت