344خاندان صدر در پيشانى شهر كاظمين قرار دارند. معروفترين خانوادهاى كه به علم و ديانت در تمام جهان تشيع شناخته شده هستند. در پى حوادثى تقاضاى ملاقات با من را داشتهاند و بر آن اصرار و پافشارى كردهاند 1و من نيز پاسخ فرستادم كه اين ملاقات برايم مايه خرسندى و مسرّت است. ديروز با مردى از شيعيان بغداد به نام «شيخ كاظم دجيلى» كه او را خوب مىشناختم همراه شدم. . . در روز ملاقات، همراه شيخ كاظم از كوچههاى تو در توى كاظمين عبور كرديم تا به يك درگاه كوچك رسيديم؛ دالانى تاريك در حدود پنجاه متر. در تاريكى مطلق به راه افتاديم تا روبهروى در خانه سيد رسيديم. نمايى قديمى داشت و شايد عمرش به صد سال مىرسيد. خانهاى غرق در سكوت و آرامش و به دور از همهمه و شلوغى. در حقيقت آن دالان زير همين خانه حفر شده است. فرزند سيد صدر آمد و به ما خوشامد گفت؛ جوانى با محاسن سياه و عمامهاى نيلى رنگ كه به شيوه مراجع بسته بود. وارد اندرونى كه شديم، خود سيد صدر را ملاقات كرديم. هيبتى عجيب داشت. محاسنى سفيد و بلند. . . از هر موضوعى صحبت كرديم؛ از اتفاقات جهان اسلام، كتب چاپى جديد، آب و هواى مناطق عراق و حتى بُلشويكها و خاندان صدر 2و. . . بعد از حدود يك ساعت از سيد خداحافظى كردم.
خانم گرترود بِل در خاطرات روز 23 مى 1920م از زيارت احمدشاه، آخرين شاه قاجار از كاظمين گزارش مىدهد و مىنويسد:
صبح روز دوم دوباره به كاظمين آمدم تا شاه ايران را از نزديك ببينم. وقتى به كاظمين رسيدم، اجازه ورود به حرم را نيافتم؛ اما از بيرون ديدم كه خادمان با عمامههاى سبز رنگى كه بر سر نهاده بودند، به صف ايستادهاند. تعدادى از روحانيون نيز با عمامههاى سياه و سفيد حضور داشتند. 3قرار بود شاه با كشتى بخار از راه دجله بيايد. سيد جعفر عطيفه، شهردار كاظمين به همراه دو تن از سرشناسان به انتظار شاه ايستاده بودند. ما نيز مثل ساير مردم در سايه نخلى پناه گرفتيم. . . دجله به آرامى در حركت است و با رنگ آبى و نقرهاى، تصويرى سرورآفرين را رقم زده است.
در خاطره مورّخ 4 دسامبر 1920م آمده است:
بانو «عُظمى» دختر ناصرالدين شاه به زيارت كاظمين آمد و خانهاى نزديك حرم اجاره نمود. اين خانه پنجرهاى داشت كه رو به حرم باز مىشد.