340تزئينات و تركيب رنگها در اينجا مشاهده كرده، قبلاً نديده است. همچنين به داستانى كه مهندس مايكل براى ژان ديولافوا تعريف كرده اشاره مىكند و قطعهاى جالب و خندهدار به آن مىافزايد؛ مىگويد:
روزى كه ساعت حرم مطهر از حركت ايستاد، براى تعميرش نياز به مهندس آشناى با اين ساعتها پيدا شد. يك مهندس فرانسوى كه در ابتدا با ورودش به آنجا شديداً مخالفت شده بود، براى تعمير ساعت به درخواست خدّام وارد حرم مىشود. چون يك نفر به حمايت از او به خادمان گفته بود كه رسول خدا (ع) روزى اجازه دادند كه قاطرى كه بار آجر داشته (براى تعمير ديوار) وارد مسجد شود و بدين وسيله با اين مقايسه تامّلبرانگيز و خندهآور، به مهندس غربى اجازه داده شد كه براى تعمير ساعت وارد حرم كاظمين شود.
آلفرد در ادامه مىنويسد كه ميرزاى صفوى پس از دريافت نامه مستر تويدى از ايشان استقبال گرمى به عمل آورده و آنان را به خانهاش برده است. پس از استراحت و پذيرايى، به پشت بام رفتهاند و توانستهاند نماى بهترى از حرم و صحن را مشاهده كنند و ميرزاى صفوى هم برايشان توضيحاتى داده است.
ميرزا درباره اشياى نفيس موجود در موزه حرم كاظمين با آنها سخن گفت و به مهمانان پيشنهاد كرد كه به زيارت مرقد اقبال الدوله كه ساكن كاظمين بوده، بروند. او از هند به عراق نفى بلد شده بود. از آنها با قهوه و حلواى مخصوص در آنجا پذيرايى كردند. آلفرد مىگويد:
از تعريف مردم فهميديم كه اينجا مرقد ارزشمندى است. آنها مىگفتند: خداوند تبارك و تعالى هر دعايى را در كنار اين مكان مستجاب مىكند و بركات شامل ايشان مىشود.
هنگام بازگشت از كاظمين مردم پشت سر آنها تجمع كرده و به حركت افتادند تا اينكه آلفرد و همراهان به ساحل دجله مىرسند و كشتى بخار منتظر آنها بوده است و در پايان اين سفر، مردم با پرتاب سنگ با آنان وداع كردهاند.