187كار نهى مىكرد. در همين انديشه بود كه آقايى نزدش آمد و پرسيد: شما سيد «موسوىنسب» هستيد؟ سيد پاسخ مثبت داد. فرد مزبور مبلغ پنج تومان از پاكت درآورد و اظهار داشت: اين نذرى است كه بايد به سيدى از سادات موسوى پرداخت كنم. خواهش مىكنم بپذيريد تا نذرم ادا و خيالم راحت شود. آقا سيد اسماعيل پذيرفت و خداوند را شكر كرد.
نيز گفتهاند روزگارى كه آقا سيد اسماعيل در سامرا اقامت داشت، طلبهاى از كشمير يا تبّت براى فراگيرى علوم حوزوى وارد شهر شده بود و در پى همراهى براى مباحثه كتب مقدماتى صرف و نحو بود. از همدرسانش پاسخ رد شنيده بود. روزى اتفاقا و بدون شناخت، به آقا سيد اسماعيل برخورده بود. استاد وقتى آثار خلوص، صداقت و اشتياق به تحصيل را در حالات آن طلبه ديد، حاجتش را برآورده ساخت و روزهايى طولانى را با وى به مباحثه نشست. طبيعتاً مباحثه دو نفره، خصوصاً وقتى يك طرف آن طلبهاى تازه وارد، پرحرارت و جسور باشد، حال و هواى خاصى دارد! تا اينكه روزى يكى از همدرسان آن طلبه، آنها را در حال مباحثه ديد و طلبه را از شخصيت علمى و جايگاه استاد در حوزه سامرا آگاه كرد. طلبه به شدت خجالتزده شد و در ديدار بعدى با استاد، بابت ناآگاهى و جسارتهايش بناى عذرخواهى گذاشت. سيد اسماعيل هر قدر از طلبه تقاضا كرد كه مباحثه آن دو ادامه يابد، طلبه زير بار نرفت و از آن پس هر بار استاد را مىديد، تنها عذرخواهى مىكرد. 1