58قياس، حجت است 1؛ زيرا بيشتر صحابه بارها به آن عمل نمودهاند و صحابه ديگر در برابر كار آنان سكوت كردهاند، و سكوت در چنين مواضعى به معناى موافقت است. 2 خداوند مىفرمايد: (فَاعْتَبِرُوا) يعنى: پند بگيريد و واضح است كه معناى «اعتبار»، چيزى جز قياس نيست. 3
اگر قياس حجت نباشد، بسيارى از مسائل جديد كه به حسب زمان پيش مىآيد بدون حكم باقى مىماند؛ مسائلى كه حكم آن به صراحت در كتاب و سنت نيامده است. البته اين قول با آيه (وَ لاٰ رَطْبٍ وَ لاٰ يٰابِسٍ إِلاّٰ فِي كِتٰابٍ مُبِينٍ)؛ «و هيچ تر و خشكى وجود ندارد، جز اينكه در كتابى آشكار [ثبت] است». (انعام: 59) منافات ندارد؛ زيرا مقصود از «كتاب مبين» در اينجا، لوح محفوظ است كه خداوند آنچه را بوده و هست در آن به وديعت نهاده است.
يا مىگوييم: قياس، در حكمى اجرا مىشود كه در كتاب، ذكر شده است؛ چون قياس، بر وجود حكم اصل در شريعت مبتنى است.
يا مىگوييم: بديهى است كه كتاب خدا هر رطب و يابسى را به طور صريح در برندارد. بلكه بسيارى از احكام از آن استنباط مىگردد و يكى از راههاى استنباط، همان قياس است.
اينكه وهابيان مىگويند: «نصوص، بدون نياز به استنباط، در برگيرنده همه حوادث است»، مسلّم نيست؛ چرا كه استنباط جز به همان دو طريق (اجماع و قياس) انجام نمىگيرد.